استاد خیال

یکم ساده تر :)

اینم قشنگی های پنجشنبه 

1.امروز کلاس نداشتیم و تونستم تا نه و نیم تخت بخوابم (البته بماند که از هفت بیدار بودم و هی فقط غلت میزدم :/ )

2.جاتون خالی کلیییی ته دیگ خوردم ^___^ واهاهاهای 

3.دیوار رو زدم یکی دو ردیفشو پوکوندم ^_^

4.با کلاه جوشکاری کلی مسخره بازی درآوردم و سلفی گرفتم :دی

5.داییم که میزد دیوار رو خراب میکرد و میریخت پایین من هی الکی تشویقش میکردم و کلی ادا و مسخره بازی درآوردم و خندیدیم :دی

6.واای خالم و یه چند نفر دیگه میخوان بیان تهران واهاهاهای ^___^

خب آدم وقتی یه روز همش درس بخونه دیگه بیشتر از این نمیتونه قشنگی داشته باشه :///


میدونم الان پیش خودتون میگین نگاش کن دختره خل با یکم خوابیدن و این مسخره بازیاش یا مثلا بستنی خوردن و خیلی چیزای پیش افتاده تر ... میگه قشنگی :/

یه جورایی میتونم بگم من هنوز دنیام مثه همون بچگیام سادست و همه چیزاش قشنگن و با چیزای خیلی کوچیک شاد میشم 

شماهم سعی کنید یکم ساده تر به دنیا نگاه کنید اون موقع میتونید قشنگیاش رو ببینید:)


توقعا دارن از آدم :/

دیروز نتونستم اینجا قشنگی ها رو بنویسم به جاش الان مینویسم تا ثبت بشه 
1.قبل امتحان کلی خندیدیم :)
2.امتحان هم خوب بود :)
3.بعد از امتحان هم الکی یه ساعت الاف بودیم که خب این باعث شد بیشتر کنار هم باشیم 
4.توی سرویس هم کلی مسخره بازی درآوردیم و خندیدیم و یه سری اتفاقات دیگه که خب بماند ;)
5.خندوانه رو که دیدم یه دکتری رو آورده بود که درباره ضربه مغزی و اینجور چیزا رو توضیح داد بعد منم کلی چیز جدید یاد گرفتم 
اصولا آدمی هستم که از یادگرفتن چیزای جدید به شدت حس خوبی بهم دست میده و کیف میکنم 
بعد تازه شب که مامانم و بابام اومدن همه رو براشون توضیح دادم و از بس حرف زدم مخشون رو خوردم :دی
6.کلی آهنگ گوشیدم 
7.بعد از مدتها 4ساعت تخت خوابیدم :دی
8.بستنی خوردم ^_^
9.بعد از مدت ها یه روز تمام درس نخوندم ^_^ واهاهاهای ^___^
10.یه فیلم جدید دیدم 
11.شب هم کلی به همه چی فک کردم :) و خیال بافی کردم ^_^

البته بماند که سر همین درس نخوندن دارم هی میزنم تو سرم که من چه شکلی قراره 5تا درس جدید رو که یکیش ماله جغرافیاس و 4تاش هم ماله تاریخه بخونم -__-
هنو تازه 8تا درس رو خوندم و 4تا از اون جدیداش مونده -__- هعععی 
و بنده در حال حاضر در خانه ی مادربزرگم به سر میبرم و در بیخ گوش من ینی اتاق بقلی دارن دیوار رو خراب میکنن 
بعد مادر گرام توقع داره من تو این اوضاع بشینم درس هم بخونم :/ تازه یادم بگیرم ://
بعدا نوشت : 
جوشکاری هم تازه دارن میکنن :/// 

دلیل نمیشه قشنگ نباشه :)

× درسته روز جالبی نبود ولی دلیل نمیشه که توش قشنگی ای نباشه مگه نه ؟! :)

1. توی سرویس ککلی از دست رانندمون خندیدیم 

2.همین که یه روز دیگه هم دور هم بودیم 

3.همین که بعد از امتحان گرفتیم خوابیدیم تا شروع کلاس 

4.همین که دالتون کنارم بود :) ( دالتون جان شما پرو رو نشو اصن من یکی دیگه رو میگم :/ )

5.نامه بازی سر کلاس ریاضی 

فعلا همین :)

÷دبیر ریاضیمون امروز گفت هرکی بیست بشه بهش یه تراول میدم و حالا بچه ها هم کلی جو انداختن که حتما خیلی سخته که میگه اینقدر میده و میدونه کسی بیست نمیشه و... کلا از این جور حرفا 

ولی من میگفتم چرا اینجوری بهش نگاه میکنین؟ 

اینجوری ببینین که طرف پولش زیادی کرده که میخواد همین شکلی الکی تراول بده به دانش آموزاش 

پیش خودم فکر میکردم که اگه بیست بشم که حتما مشم چون میخوام که بشم ازش پول رو قبول نمیکنم چون داره از جیب خودش میده ولی حالا اگه از طرف مدرسه بود یه چیزی ولی چون از طرف خودشه یه جوریه به نظرم 

اگه بخوام مطمئنم که میتونم 

اوندفه هم که کم شد واس این بود که نخوندم و از همه مهم تر چندان برام مهم نبود ولی الان برام مهمه خیییلی هم مهمه 

واهاهاهای :)

قشنگی های امروز 

1.دیشب گفتم که من همیشه حدسام در مورد موضوعی که برای انشا میاد درسته:دی و این دفه هم درست بود و دقیقا همون یکی از موضوعا بودش  و من بسی شادمان گشتم واهاهاهای :دی

2.مثه همیشه کنار هم بودنمون و خندیدنامون 

3.سر جلسه من انشای بقلیم رو خوندم و اون انشای منو بعد بهم مشکلا رو گفتیم ینی یه جورایی قشنگ با کمک هم انشا نوشتیم :دی

4.همین که همه چی آرومه و داره میره جلو

اینم قشنگی های یه روز بس عادی :)


اینکه پرسیدم بدم آدرس رو یا نه 

میدونید خودم هم میدونم اگه بدم محدود میشم و دیگه خیلی چیزا رو نمیتونم بنویسم ولی اگه هم ندم ناراحت میشه حتی همین الان هم

الان دو تاراه وجود داره 

1.به خاطر راحتی خودم و اینکه خودسانسوری نکنم آدرس رو ندم 

2.به خاطر اینکه ناراحت نشه آدرس رو بهش بدم 

اگه جای من بودید چی کار میکردید ؟؟

خونه مجردی یا کاروانسرا ؟!

امتحان انشا رو اصن درک نمیکنم عاخه آدم توی اون فضای امتحان و استرس و پشت اون نیمکت های سخت چوبی چه چیز قشنگی به مخش میرسه که بخواد بنویسه ها ؟؟

من که هرسال روز قبلش میشینم با استفاده از حس ششم‌ حدس میزنم کدوم موضوع احتمالش زیاده که بیاد بعد همونو مینویسم رو یه برگه و با خودم میبرم و از اونجایی که حس ششم‌م خیییلی قویه هر دفه هم اون موضوع اومده و خدا کنه اینبار هم حدسام درست باشه 

سر امتحان جلوییم هنو برگه نگرفتم من برگشته میگه این سوال چی میشه و کاملا برگشته بود و همینجوری که من مینوشتم اونم مینوشت و قشنگ با من چک کرد :/ 

مراقب اصن تو باغ نبود :|



اصن من خراب این دوستامم که اینقدر هممون توی خیالات هستیم و قراره 10نفری باهم خونه مجردی(البته با این تعداد مجردی که نیس بیشتر شبیه کاروانسرا ست :| )رو  بگیریم بعد تازه تقسیم وظایف رو هم کردیم :دی 

فک کنید 10 نفر دیوونه و شلوغ تو یه خونه زندگی کنن. 

میدونید فکر باحال و خیلی جذابیه ولی مطمئنا فقط دو سه نفرمون مامان باباشون قبول کنن و بقیه قبول نمیکنن و حتی اگه بگیم اونا هم قبول کنن خب ده نفر یکم دیگه زیادیه بعد مثلا طناز (همونی که لواشک درست کرده بود و گفتم کدبانوعه) خب خسته میشه هی هر روز واسه ده نفر غذا درست کنه : دی



اینم قشنگی های امروز 

1.امتحان خیییلی خوب بود :)

2.برای کلاس ریاضی که مونده بودیم توی نمازخونه فرش هاش رو که جمع شده بود نصفه پهن کردیم و راحت دراز کشیدیم و کلی حال داد بعد هم که کلی رویا پردازی و چرت و پرت گفتیم درباره خونه مجردی :دی

3.سر ریاضی هم کلی خوش گذشت و خندیدیم و البته با سوالای حل شده هم کلی حال کردم :)

4.یه فیلم جدید دیدم و قشنگ بود :)

5.تولد مامانمه :)

6.شام پیتزا داریم واهاهای ^___^

فعلا همین :)

همه چی درهم

1.امروز هوا کاملا بارونی بود و بعد از امتحان که منتظر سرویس بودیم نذاشتن تو ساختمون باشیم و یه سری رفتن روسکو و یه سری هم مثه ما تو بارو موندن و خیس خالی شدن عاخه کم هم نبود که نیم ساعت زیر بارون بودیم 

بعد من از قصد کلاه کاپشنمو نذاشتم تا بارون مقعنم و موهام رو خیس کنه 

2.فک میکردم امروز بارسا بازی داره اخه تو سایت نود برنامه بازی های لالیگا رو که زده بود همه یکشنبه بازی داشتن 

بعد که رفتم بازی رو ببینم دیدم که نمیذارن و کلی حرص خوردم بعد که رفتم تو سایت تا ببینم نتیجه‌ش چی شد لااقل، فهمیدم که من چه قدر نابغم که به تاریخش که 19هست توجه نکردم :| 

3.میگم یه سوال دیکته کلمه مضخرف اینه یا مزخرفه ؟!

4.اگه یه وخ تاکسی سوار شدین بعد دیدین رانندش هی پشت تلفن از نداریش و بدبختیش میگه به احتمال زیاد داره دروغ میگه تا شما بهش یه پولی بدید 

حواستون باشهچند تا مورد تا الان برای اطرافیانم پیش اومده

5.اینکه من هر روز تا شب تنهام مخصوصا الان که تازه مدرسه هم ندارم خییییلی خوبه خیییلی اصن عالمی داره واس خودش :)

6.بقل دستیم توی امتحانا یه دختره هشتمیه بعد ما اومدیم روز اول یه تعارف زدیم که کمک خواستی هستم و اینا 

بعد حالا مگه ول میکرد هی سوال میکرد اخه خواهر من بزار من امتحان خودم رو بدم بعد بپرس 

بعد آخر سر هم مراقبه نزدیک بود برگم رو بگیره

امروز هم چند تا پرسید و منم چون مطمئن نبودم نگفتم بعد میگه از رو جلویی ببین بهم بگو :|  البته به زور دیدم بهش گفتم 

کلا فک کنم به امید من میاد :/

7.به حدی از شلختگی رسیدم که توی اتاقم به زور باید دنبال یه جای خالی بگردی تا بتونی پاتو بزاری و رد شی :/ 

8.هوای دلای همو داشته باشیم و حواسمون باشه یه وخ کسی رو دلخور نکنیم 

فقط کافیه یکم مهربون باشید کار سختی نیس :)

[همین شِلکی (از قصد اینجوری نوشتم :/ ) نوشتم که یادتون بیاد باید مهربون بود :) ]

9.یه جا خوندم که روانشناسا میگن اگه آدم هر روز سه تا از اتفاق های خوبشو بنویسه بعد از یه مدت باعث میشه که مثبت اندیش بشه 

با اینکه تا حدودی مثبت اندیشم تصمیم گرفتم با خودم قرار بزارم هرشب حداقل سه تا از اتفاقای خوبی که افتادن برام رو بنویسم 

شماهم اگه خواستین یا تو وبلاگاتون یا یه جایی واسه خودتون بنویسین چون فک کنم جواب میده :)

حالا اینم اتفاقا خوبه امروز 

1.امتحانم رو خوب دادم و بیست میشم :)

2.زیر بارون کلی کیف کردم ^__^

3.زیر بارون با سارا که حرف میزدیم میگفت یادته سوال کردم اگه بخواین یکی رو از بینمون انتخاب کنید که تا آخر باهاش باشین کی رو انتخاب میکنین؟!گفتم اره یادمه. بعد دلایلش رو توضیح داد  در مورد هرکی و آخر هم گفت که من رو انتخاب میکنه:)

(اصولا باید من اون موقع کلی بقلش میکردم و از این جور کارا ولی من درعین سیب زمینی بودن خندیدم و گفتم اوه مای گاد :/ )

4.پشت تلفن کلی از دست دالتون خندیدم :)

5.تنهاییم و آهنگای جدید :)

خب فعلا همینا بود 

شاد باشید :)

Designed By Erfan Powered by Bayan