استاد خیال

گذشته / حماقت

رفتیم تو گذشته ... حرف زدیم ... به حماقت هامون فکر کردیم ... وااای که چقدر احمق بودیم ... بهمون میگفت "بابا بیخیال گذشته گذشت و رفت و مرد.مگه تاثیری داشت تو زندگیت ؟! " جوابشو داد و گفت "آره" و دیگه حرفی بهمون نزد ... موندیم بخندیم به حماقتامون یا... هر کدوم توی فکر خودمون بودیم... گاهی به زبون میاوردیم ... فکر کردم من از کارم پشیمون نیستم ولی ... عذاب وجدان میدونین ینی چی ؟! ... خودمو نمیبخشم... برگشته بهم میگه "اینجوری نگاه نکن که انگار میدونی خب آدم دیگه روش نمیشه تو صورتت نگاه کنه" ... مثه همیشه با همون نگاهم که میگه "من همه چیو میدونم و ... خودتی "نگاهش میکنم و میگه "ای درد!اینجوری نگاه نکن" ... هم اون هم بقیه خوب میدونن که نمیتونن یا بلد نیستن ازم پنهون کنن ... شاید بشه گفت راهم رو عوض کرد ... هرچقدرم که اون اتفاقا بد بودن ولی خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم ... چشمات بدون اینکه تو بخوای خبر از همه چی بهم میدن... من خیلی تیزم ... لپ های گل انداخته و چشمای... دلیل دیگه ای هم میتونن داشته باشن؟ ... میشه گفت گاهی مرورش خوبه!خوبه حماقتات یادت بیان تا دیگه تکرارشون نکنی ... 

يكشنبه ۳ بهمن ۹۵ , ۱۶:۳۱ طراحی وب سایت در اهواز
مفید بود
:)
گذشته دیگه برنمیگرده.
ما هم 100 شدیم :)
اثرش هم هیچوقت نمیره 
مبارک باشه ^__^ 
شیرینی نمیدی ؟! 
u must be unashamed of your mistakes
they made u who u r today!
داداچ فارسی را پاس بدار :/ 
:)
سلام
داداچ زیر دیپلم بحرف :)
سلام 
شما که دیگه دانشجویی باید بفهمی -__^
ما نیز نفهمیدیم آخرش چه شد :|
شما نمیخواد ذهن خودتو درگیر کنی :/ 
تهش چیز خاصی نشد 
خخ این به اون در :دی
:))
منم یه حماقتایی کردم که نگووووو :دی
اصن فکرشو نکن =|

به قول معروف گذشته ها گذشته
:)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan