استاد خیال

قول میدم :)

+وااااای خدایا ینی عاشقتم خیییییلی خوبی 

خدایا مرسی که هوامو داشتی 

واقعا نمیدونم اگه نبودی الان چه افاقی میفتاد 

قول میدم تمام قولایی که دادم رو عملی کنم خدایا خیلی نوکرتم 

خدایااااااااااا شکرت 

:))))))))))



خب قشنگی های امروز :)

1.زنگ ریاضی 

2.زنگ دکتر و صندلی داغ ^_^ 

3.کار... جور شد :) خدایا شکرت :))

4.هوامو داشت :)

5.نمیدونم چه شکلی ولی مثه اینکه ندید :)

میدانید چندان اوضاع دوستانم خوب نبود و این خییییلی بده :(

صبا معلوم نیس چش شده و هی دری وری میگوید و با این حرف هاش کدبانومون رو ترسونده و کدبانومون هم کلی گریه کرد و کل روز رو بغض داشت و اشک تو چشماش بود و ... خییلی بد بود :(((

سارا حالش بد بود ناراحت بود .... :(


خب میخوام ایده ی ر.کازیمو رو اجرا کنم وآخر هر پست لینک پست قبلی رو بزارم 

×پست قبلی عقده ای بدبخت

قشنگی دو روز :)

قشنگی های دیروز که اینجا ننوشته بودم 
1.کلاس ریاضی ^_^
2.بحث کردن با دبیر سر یه سوال ^__^
3.دور هم بودنمون :)
4.نمره کامل از پرسش بدون ذره ای مطالعه :)
5.آشتی با ...
6.شنیدن خبر باخت رئال ^_^ هاهاهاها :)))


قشنگی های امروز 
1.اول که برگه دفاعیم رو دیدم نیم نمره کم شده بودم اونم به اشتباه و وقتی بهش گفتم نمرم رو درست کرد ^__^ اصن خیلی حس خوبیه :) واهاهاهای
2.کارگروهیمون توی ادبیات 
3.حرفامون سر کلاس قرآن :) 
(تنها کلاسی هس که میشه توش در مورد خیلی چیزا حرف زد و فقط درس مدرسه نیس توش میشه درس زندگی رو هم پیدا کرد )
4.خنده هامون تو سرویس 
5.زود تعطیل شدیم ^_^
فعلا همینا حالا اگه بازم بود بعدا مینویسم :)

شاد باشید :)

قشنگی های امروز

1.تو سرما منتظر سرویس نشدم و مامان و بابا دیرتر رفتن و منم تو ماشین نشستم تا سرویس بیاد 

2.کلاس ادبیات 

3.عربی ازم نپرسید ^__^ واهاهاهای 

4.کلاس ریاضی ^___^

5.مسخره بازی سر سرود همگانی :)

6.وااای خدا کلی تو سرویس خندیدیم 

7.وجود رفیقام :)))

8.دیدن فوتبال 

دخترک..‌.

1.سر کلاس فیزیک یه سوال داده بود و ما هم حل کردیم بعد از بچه ها جوابشو میپرسم تا با خودم چک کنم حالا جوابا :

اولی : 8و 12 در آوردی ؟ 

دومی : نه بابا این نمیشه 6 و 9 میشه!

سومی : مگه 6 و 12 نمیشه ؟! O__O

و جواب خودم که 6 و 15 بود و آخر سر هم جواب 9 و 15شد :|


2.داشتیم از پله ها میومدیم بالا که یکی از بچه ها با مخ خورد زمین و ما هم خیلی شیک با یه لبخند ملیح و سری از تاسف از کنارش گذشتیم و هممون هم اومدیم بالا و توی راه هار هار میخندیدیم :دی یه همچین دوستایی هستیم ما :دی 


3.چرا باید توی این چند هفته اینقدر تولد باشه ؟! جوری که ندونی برای کدوم به مادر گرام اصرار کنی :/ 

آخر هفته دو تا تولد دعوت بیدم ^__^ هفته دیگه هم خیر سرمان خواستیم مادر را راضی بُنُماییم تا برایمان تولد بگیرد که کاشف به عمل آمد که به احتمال بس زیاد همان روز عمویمان مهمانی دارد و همینطور کورسویی امیدی هم که به کنسل شدن مهمانی یا تغییر روزش داشتم تا بتوانم تولد را بگیرم امروز باشنیدن اینکه یکی از دوستان که اتفاقا تولدمان هم در یک روز است ^___^ واهاهاهای 

همان روز میخواهد تولد بگیرد و ما نیز دعوت بیدیم و خب ترجیح میدهم که مثله تمام این سال ها که تولدی نگرفتم امسال هم برایش تلاشی نکنم هر چند که اگر این بهانه ها هم نبود تلاشم راه به جایی نمیبرد ولی خب .‌‌..


4.اگر بخواهم از دید آن دخترک بیخیال درونم نگاه بُنُمایم باید بگویم که همه چیز بس عالی میباشد و حالمان نیز همینطور و اینکه تمام اینها گذراست و از این دست حرفا ...

ولی اگر بخواهم از دید آن دخترک منطقی و واقع بین درونم بنگرم باید بگویم که همه چیز بس مضخرف میباشد و حالمان نیز بس مضخرف

اما خب ترجیح میدهم در چشم دیگران آن دخترک بیخیال و شاد بمانم و این دخترک واقع بین درونم را برای خود نگه دارم 


5.دلمان یک اتفاق هیجان انگیز میخواهد یک اتفاق بسیار هیجان انگیز که به درس و مدرسه و این مزخرفات هم کاری نداشته باشد و خارج از اینها باشد


6.امروز به پدر گرام گفتیم که به شدت هوس آبنبات چوبی کرده ایم و برایمان بخرد و او نیز رفت و با یک آبنبات چوبی برگشت و ما نیز بس شاد گشتیم

 ^___^ واهاهاهاهای البته بزارید نگم که یه هفته تمام است که من دلم آبنبات چوبی میخواهد و هر بار که به مادر گرام گفتم یادش رفته است و یا مسخره مان کرده است البته پدر گرامی هم کم مسخره مان نکرد :/ اما خب من پررو تر از این حرفا هستم و همینطور سیب زمینی تر از آنکه بخواهد بهم بر بخورد 

میخواستم عکسش را بگذارم ولی خب مراعاتتان را کردم گفتم دلتان یه وخ نخواهد 


7.از بس که روی میزمان کتاب بود که هر کاری مکردیم همش سقوط میکردند و ما نیز همه را به همان صورت اندرون کمد بُگُذاشتیم و حال از ترس آنکه با باز کردن در کمد همه‌شان به بیرون بریزند در کمد را از کی تا حالا باز نکرده ایم ://


قشنگی های امروز 

1.دور هم بودنمون ^__^ 

2.خنده هامون :) 

3.حرفامون :)))

4.وسط حرف پریدنامون :دی 

5.کار کردن با ورق مس ‌که روش دارم لوگوی بارسا رو میکشم ^___^ 

6.کلاس فیزیک 

7.خنده های سر زبان 

8.آبنبات چوبی خوردم  


شاد باشید همینطور هم خوب :)

قشنگی + تولد

قشنگی های امرز :)

1.چت کردن با یه رفیق بعد مدتها :))

2.فوتبال 120رو دیدم :)

3.صبونه خامه شکلاتی خوردم ^__^ واهاهاهای 

4.بیرون رفتن 

5.دیدن یه نی نی خوشگل و حرف زدن باهاش 

6.تنهایی 

7.انجام دادن کار های عقب مونده 

8.برای خودم بودم :)


+خب دیروز تولد میوه ای بود که جزو میوه های مورد علاقه من هستش 

این میوه بیان 18سالش تموم شده و روز به روز هم داره بزرگتر میشه 

پرتقال دیواننه و نارنجی بیان تولدت مبارک :)

همچنین دیروز تولد یکی دیگه هم بود که تولد اونم مبارک باشه :) 

و تولد یکی از بچه های مدرسه هم بود و تولد گرفته بود آن هم نه در خانه بلکه تالار و ما نیز دلمان نخواست و نرفتیم :| ولی خب تولدش مبارک باشه :) 

همچنین فردا هم تولد یه کهکشان توی بیان هست و اون کهکشان کسی نیس جز آندرومدا ... دختر کهکشانی بیان تولدت مبارک :) 

و فردا تولد قد بلند ترین نهم مدسه و کلا دانش آموز مدرسه هست که از قضا دوست اینجانب میباشد و دختر باحالی نیز میباشد که خب تولدش مبارک باشه :)

تولد همتون از دم خیییلی خیییلی مبارک باشه :))))


اینکه من امروز که نه دیروزه و نه فردا که بخواد تولد این افراد باشه تا تبریک بگم هم به خودم مربوطه :/ اصن دلم خواست توی بین التولدین تبریک بگم :/ 

زندگی جریان داره

1.ظهر دم در مدرسه منتظر بودم که پدر گرام بیاد دنبالم بعد دیدم که به نسبت هفته های پیش دیر کرده و وقتی مامان سارا اومد از اونجایی که خودم گوشیم رو نبرده بودم (وقتی باید ببرم نمیبرم :/ وقتی نباید ببرم میبرم:/ ) با گوشی مامان سارا زنگ زدم و مادر گرام گفت که پدر گرام میاد ولی یکم دیر تر 

ما نیز خداحافظی کرده با سارا و دوستان دیگر و سپس به انتظار پدر ایستادیم.

آن هم انتظاری که به یک ساعت رسید :| در طول این مدت هم با دوتا از بچه ها به تماشای یک عدد گربه ی لوس مشغول بودم :/ واای که چه گربه لوسی بود و چقدر ادا داشت اه اه :// 

سپس به داخل رفتیم و به انتظار نشستیم و دبیر ریاضی هم وقتی من را دید شروع کرد باهام حرف زدن در مورد یک سری مسائل 

کلا این دبیرمون خیلی رو حرفای من حساب باز میکنه و چندین بار هم شده که سر یه سری مسائل از من به عنوان آدمی که با عدالت حرف میزنه جلوی مدیر یاد کرده ^__^ سقف هم نداریم :دی

سپس پدر گرام بعد از یک ساعت تشریفشون رو آوردن :/


2. خیلی ضایع است که فک کنی کلاس سه تا پنجه بعد بری اونجا بفهمی کلاس ساعت پنج و نیمه :/ و الکی یه ساعت الاف بشی :// 

البته خوبیش این بود بعد از مدتها راهی به غیر از راه های روزمره رو رفتم و کمی نیز در خیابان هندزفیری به گوش و آهنگی که تا ته زیاد بود قدم میزدم :)

البته این کار اصلا توصیه نمیشود چون ممکنه بوق ماشین رو نشنوین 

مثه من که چند وقت پیش ها با همین حالت در گوشه خیابون ریلکس قدم میزدم و صدای بوق رو نشنیدم و بعد از سه ساعت فهمیدم ماشینه نزدیک بوده بزنه بهم و الان هم پشتم مونده و میخواد رد بشه و بعد از رد شدنش هم یه چار تا فحش داد که خب من نشنیدم :/ 

واس همین شما این کار رو نکنید خوب نیس 


3.خانواده شما هم غارت گر هستن یا فقط خانواده من اینجورین ؟! :/ 

ینی خدا نکنه آدم یه وخ نباشه عمرا اگه براش چیزی بزارن :// مخصوصا اگه هله هوله ای ته دیگی چیزی باشه :/


4.یکی از خوشبختی های آدمیزاد میتونه این باشه که مامانش هله هوله دوست داشته باشه و خودش یه سره از این جور چیزا بخره ^__^ 

چند وقت پیشا یه سری لواشک تو خونمون کشف شد و وااای که چه خوشمزه بود ^___^ واهاهاهای بعد پدر مادر گرام بعد از اینکه نصفش رو به غارت بردن تازه به منم گفتن که یه همچین چیزی هم هست :/ البته حق داشتن چون در عرض کمتر از یک هفته تموم شد و سر تیکه آخرش دعوا بود به گونه ای که مادر گرفته بود دستش و من تقلا میکردم تا از دستش بگیرم و اون هم هی میگفت نمیدم بهت عمرا اگه بدم بهت و... از این جور حرفا و آخر سر هم یه تیکه کوچیک داد و هر کاری کردم نتونستم بیشتر بگیرم :( البته نا گفته نماند که یه دونه دیگه ذخیره پیش خودم داشتم هاهاهاهاها 


قشنگی های امروز :)

1.کلاس ریاضی و فیزیک ^__^

2.پفیلایی که مامی گرفته بود و ما نیز به آن حمله ور شدیم و همش رو به غارت بردیم :دی 

3.تولد یکی از بچه ها بود و دوستاش براش کیک گرفته بودن بعد ما هم از کیکش خوردیم :)

4.قدم زدن توی خیابون با صدای آهنگی که تا ته زیاده ^__^

5.دیدن آدمای مختلف 

6.دیدن بچه هایی که با ذوق و شوق اسکیت بازی میکردن ^___^ و بعد از بازی کلی هی برا مامان باباهاشون حرف میزدن ^____^

7.دیدن جریان داشتن زندگی ها :)

8.دور هم بودنمون 

9.دیدن داییم ^__^

10.نت معرکه دایی گرام با سرعتی فوق العاده ^__^ واهاهاهاهای

فعلا همینا 

شاد باشید :))


Designed By Erfan Powered by Bayan