استاد خیال

نباید یادم بره

امروز باهم قرار گذاشته بودیم که توی مدرسه باهم صبحونه بیاریم و هرکسی یه چیزی بیاره مثلا من خامه شکلاتی بردم و الهه (مامی گروه یا پرنسس) نون تست آورد و شکیب هم برای همه یکی یه دونه آب پرتقال آورد و همتا هم پنکیک و پری و سارا هم کیک آوردن 

خلاصه صبحونه مفصلی خوردیم و به هممون چسبید 

رفتیم توی راهرو نشستیم و من هم برای همه خامه رو میریختم رو نون تست و میدادم بهشون (عین این مامانا :دی)

میدونین اولای سال خیلی از هم داشتیم دور میشدیم ولی خب تونستیم جمع و جورش کنیم و بشیم مثه قبل و این اولین خاطره ی عالیمون توی نهم بود و دلم میخواد هیچوقت یادم نره خنده ها و مسخره بازیامون و همچنین کاری که دالتون  بعد از زنگ انجام داد(خودش و خودم خب  میدونیم چیکار :)  )

نوشتم تا یادم بمونه چه دوستایی دارم 

تا یادم بمونه بعد از مدت ها هفت تایی کنار هم نشستیم و خندیدیم :)

تا یادم باشه که نباید تا آخر عمرم فراموششون کنم چون اگه فراموش کنم سارا گفت که هرموقع ببین منو حتما با همین دستاش خفم میکنه 

نیلو بدون که باید تا ته ته تهش باهاشون باشی تا اون تهش که دیگه راه تموم میشه 

نیلو نباید وسطش راهتو عوض کنیا 

نیلو الان تو اکیپ رو دور هم جمع کردی پ حواست باشه که اگه تو راهت رو عوض کنی دیگه اکیپی نخواهد بود

نیلو تو میتونی کنار هم نگهشون داری پ حواست باشه بیتفاوت نشی بهشون که اگه شدی دیگه کنار هم نخواهید بود 

پ حالا از تواناییت واسه کنار هم نگه داشتنشون استفاده کن 

:))))) 


عدالتت رو نمی بینم :(

خدایا به خدا یه سری وقتا توی عدالتت میمونم :(

خدای کجای عدالت اینه یکی شاد و خرم باشه یکی دیگه همه چی رو سرش خراب شده باشه 

دخترش پنج شش سال سر کرد با سرطان شوهرش اونم توی شهر غریب آخر سر با یه پسر بچه آواره شد و برگشت خونه ی اجاره ای مادرش 

عاخه این عدالته هنو یه سال نگذشته باباش هم بمیره 

این عدالته که هنو یه هفته نگذشته بهش خبر بدن پسرت پاره ی تنت همون که تازه ماشین خریده بود کار بکنه همون که تازه سر به راه شده بود همون دسته گلش که براش دنبال زن میگشتی توی اتوبان تصادف کرده و مرده 

به همین راحتی 

به همین راحتی توی یه هفته عزیزاش رو از دست داد 

اونم آدمی که توی پول اجاره خونش مونده آدمی که کلی مشکل داره و دلش به پسرش خوش بود 

خوشیش رو گرفتی رفت ؟ چطور دلت اومد اخه؟

خدایا مگه نمیگن عادلی ؟!

پ چرا من این عدالتت رو نمیبینم ؟!

پ کو عدالتت؟

اگه عادلی پ چرا فقیر داریم ؟ پ چرا به یکی همه چی دادی و به جاش از یکی همه چی رو گرفتی؟؟

میشه عدالتت رو نشون بدی ؟ میشه نشونم بدی تا شک نکنم تو عادل بودنت ؟


ذوق+بعدا نوشت

1.دیروز فیلم ابد و یک روز رو دیدم ! خیلی وقت بود که میخواستم ببینم و بالاخره دیروز موقعیتش پیش اومد

از بس که بعد از دیدنش حس خوبی داشتم و ذوق کرده بودم امروز تو مدرسه کلی واسه همه تعریف کردم و یه تیکه هاییش رو گفتم براشون 

میخواستم اینجا هم بنویسم ولی خب خوب نشد بیخیالش شدم.

2.دقت که میکنم میبینم واااو من چقدر بچم که واسه یه فیلم اینقده ذوق کردم و باید ببینید وقتی ذوق زده میشم چه قدر مثه بچه ها ذوق میکنم ! اصن وقتی حالم خوب باشه که دیگه هیچی از هر چیز کوچیکی ذوق مرگ میشم مثه اون پستم که پیش پیش تولدم رو تبریک گفته بودین و من چقدر ذوق کردم و خوشحال شدم :)))

خوبه که از هرچیز کوچیکی خوشحال میشم و ذوق میکنم ولی فک کنم یکم باید کنترلش کنم و واسه خودم نگهش دارم 

3.خوبه آدم دوستاش خل و چل باشن تا بتونه باهاشون راحت دیوونه بازی در بیاره و بخنده 

خوبه آدم حداقل یه دوست خیال پرداز مثه خودش داشته باشه هرچند از خودش کمتر باشه خیالاتش ولی همین که باشه هم خوبه و آدم کلی میتونه باهاش حال کنه و بشینن باهم رویای هم رو کامل کنن 

:)))

4.امروز هم بابام به همون دلیل هفته قبل ینی کابینت ساز و تخت و اینا زود اومده بود خونه و باز دوباره رفته بود کتابا و لباسام رو جمع کرده بود و من فقط سه ساعت فکر میکردم که من صبح چی تنم بود که بخوام الان بپوشم و آخر سر هم یادم نیومد و یه چیز دیگه پوشیدم:|

دوباره هم اینا کنار گوش من سر و صدا راه انداختن :/

5.ادبیات ۲۵ صدم غلط دارم و زبان رو هم که چهارشنبه داده بودیم امروز دادن و اون رو هم فقط ۲۵ صدم غلط داشتم :/ 

اصن من میمیرم غلط نداشته باشم اه :///

6.اون قضیه اعتراض و دردسر هم فعلا به خیر گذشت و حل شد 

اما این دلیل نمیشه که من و مخصوصا دالتون بابتش حرف و تیکه نشنویم :/

دعاخه نامردا خودتون گفتین ما بریم مگه نگفتین؟! د عاخه مگه اینا حرفای شماها نبود؟! 

حالا که دیدین اوضاع خرابه گشتین دیدین دیوار ما از همه کوتاه تره همه چیزو سر ما خالی کردین ://

کاری نکنین آدم از کاری که براتون میکنه و محبتش پشیمون بشه 


پ.ن: این پست رو دفعه سوم هست که مینویسم و هربار یه چی میشد میپرید:/ 

البته این با اون اولی زمین تا آسمون فرق میکنه


بعدا نوشت: وااااااااااااای فردا دیگه لازم نیس صبح زود بیدار بشم و پرس بخونم و بعد از مدت ها امتحان نداریم و میتونم قشنگ بخوابم^__^ (البته از پرسش های کلاسی فاکتور میگیرم:| )

اصن یه چیزی بهم میگه فردا ساعت نزارم تا خواب بمونم دیر برسم :دی 

و من باز دوباره ذوق مرگ میشوم :دی  ^__^

یه دوست باید باشه ...

+این صدمین پستی هس که دارم مینویسم و خب یه سریاش اصن منتشر نشدن یا اگه هم شدن موقت بودن 

ولی واقعا خوشحالم از اینکه وبلاگ زدم چون تنها جایی هس که افکارم رو مینویسم و فضای خود بیان و آدماش رو هم دوست دارم :) 

البته از اونجایی که نویسنده خوبی نیستم خیلی وقتا بوده که دوست داشتم یه سری چیزا رو بنویسم ولی نتونستم یا اگه نوشتم اون طور که میخواستم نشده مثه همین الان


++میدونید آدم باید یه سری دوست داشته باشه که وقتی بهشون میگه درس خوندن یا نه بگن نه و باهم بشینن کلی سر درس و امتحان و دبیرا غر بزنن همچنین باید یه سری هم باشن که وقتی خواستی مثلا تکلیفی رو بنویسی بگی خب بیخیال این فردا میرم از رو فلانی مینویسم و کلا همیشه به امید اون بری و آخر سر هم از اونجایی که اون هم به امید تو بوده دوتایی تو سر زنان به دنبال یکی باشین که نوشته باشه تا از روش کپی کنید

همچنین یه سری هم باید باشن تا کاراتون رو باهم انجام بدین 

مثلا اون درست کنه و تو پرینت بگیری یا برعکس یا یه دفه تو کار اون  رو هم انجام بدی و یه دفه اون 

دنیای بزرگترا / دنیای بچه ها

خب نشستم با خودم فکر کردم و دنیای بزرگا و بچه ها رو بررسی کردم 


دنیای بزرگترا:

یه دنیا پر از دردسر یه دنیا پر از آدمای کثیف یه دنیا پر از دورویی، دروغ ،خودخواهی و و و 

دنیای بزرگترا دنیای قشنگی نیس! توش آدما فقط به فکر خودشونن و اصلا به هم فکر نمیکنن و براشون مهم نیس چه بلایی سر اطرافیانشون میاد و نه تنها مهم نیس بلکه خودشون هم سر هم دیگه کلاه میزارن 

....


دنیای بچه ها:

 یه دنیای شیرین و قشنگ و کاملا نقطه مخالف دنیای بزرگترا 

به هر اندازه که دنیای بزرگترا بده دنیای بچه ها خوبه 

توی دنیای بچه ها من وجود نداره و همه ما هستن 

اصن تو دنیاشون دروغ و خودخواهی و دورویی و و و معنا نداره 

....


میدونید اینا یه خلاصه ای از بررسی کردنام بود ولی من اینا رو خب از قبل هم میدونستم 

درسته دنیای بچه ها خیلی شیرین و قشنگه ولی وقتی قراره این دو دنیا باهم زندگی کنن تبدیل میشه به یه ضعف وقتی اون بزرگترا از حد دنیاشون خارج میشن و دیگه براشون مهم نیس طرف مقابل بچه ست یا نه اون موقع ست که بچه بودن خوب نیس 

توی این دنیا بچه باشی باید منتظر ضربه هایی که از بزرگترا میخوری هم باشی 

بچه ای فک میکنی همه مثل خودت خوبن و بلد نیستی دیگه در برابر بزرگترا از خودت دفاع کنی و...


از همین میترسم از اینکه فک کنن چون بچه ای هیچی حالیت نمیشه از اینکه عین یه بچه باهات رفتار کنن و ...

درسته دنیای بزرگترا قشنگ نیس ولی باید از یه سنی به بعد بری تو دنیاشون تا یاد بگیری چه شکلی از خودت دفاع کنی 


پری دریایی گفته بود دنیا ارزش خانوم شدن نداره و از اون موقع این ذهنم رو مشغول کرده که اصن دنیا ارزش چی رو داره ؟!

بهم نمیخوره

+ نیلوفر تو الان چند سالته ؟!

_14 سال و  حدودا 11 ماه برای چی ؟!

+ والا من همسن تو بودم خیلی بزرگ تر بودم 

_ :)) آره خودمم میدونم که اصن بهم نمیخوره که دو روز دیگه 15 سالم میشه 

نه واقعا بهم نمیخوره ها !


اینا رو مامانم بعد از مسخره بازیم با بابابزرگم گفت 


خودمم قبلش به همین فکر میکردم

 به این نتیجه رسیدم که اگه با یکی راحت باشم خیلی بچه و شیطون میشم البته گفتم که باید با طرف راحت باشم 

البته اصولا زود با همه گرم میگیرم ولی خب جلوی غریبه ها به شدت خانم میشم و خدا اون روز رو نیاره که با یکی صمیمی بشم 

مخصوصا جلوی دوستام خیلی بچه میشم 

نمیدونم خوبه یا نه ؟ باید بشینم خوب دربارش فکر کنم ببینم باید خانم باشم یا بچه ؟!

۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷
Designed By Erfan Powered by Bayan