استاد خیال

خودش هم نمیدونه چی میخواد!

خیلی وقتا دلم میخواد بدون هیچ استرسی برای امتحان ها و درسای فردا بدون استرس برای کارای انجام نداده بدون هیچ مشغله ذهنی حتی بدون هیچ خیال پردازی ای بگیرم اونقدر بخوابم تا وقتی بیدار شدم تمام این خستگی ها از بین رفته باشن

خیلی وقتا هم برعکس دلم میخواد اصلا نخوابم،حتی شب هم نخوابم و بدون اینکه خوابم بیاد بشینم کارام رو انجام بدم 

اینجور وقتا فکر میکنم با خوابیدن دارم وقتمو الکی تلف میکنم

الان هم جوری شده که میگیرم میخوابم بعد تو خواب تمام مشغله های ذهنیم بهم هجوم میارن و وقتی بیدار میشم بیشتر خستم و کلی هم به خودم میگم اصن کی گفت بگیری بخوابی که الان بخوای کلی استرس داشته باشی که هیچ کاری نکردی

فک کنم دچار خود درگیری شدم با خودم:/(البته این یه مورد سادش بود)

ذهنم هر بار یه چیز میگه:/فک کنم قاطی کرده:|خودش هم نمیدونه چی میخواد:||

ملکه انگلستان هم اینقد اهمیت نداره!!!

اقا این چه وضعشه؟!؟! اخه این چه مملکتی که ما داریم ها؟!؟! اقا من اعتراض دارم!

اخه مگه فقط دبستانیا دارن توی این هوا نفس میکشن؟!؟ مگه ما هم از همین هوا استفاده نمیکنیم؟!؟ شایدم فقط اونا ریه دارن و ماخودمون خبر نداریم که ریه نداریم!

نه واقعا چرااااااااااا ؟!؟!؟!؟

+رفتم از مامانم سوال ریاضی بپرسم بعد خیلی خوشگل پیچوندم و جواب نداد و منم پاشدم وسایلامو برداشتم اومدم توی اتاق! نه اخه مامان آدم معلم ریاضی بوده باشه ولی نتونی یه سوال بپرسی ازش اونم واسه اینکه یا خب خونه نیس مثه امروز که ساعت هفت و نیم اومده یا هم اینکه وقتی میاد خسته هستش!میدونم داره برای ما کار میکنه ولی خب آدم نیاز به توجه داره دیگه:/ 

بعد میگه تو چرا هیچی به من نمیگی که توی مدرسه چه خبره؟ نیگا کن پسر عموهات با اینکه پسرن مامانشون از همه چی خبر دارن!

خب د اخه مادر من مگه شما اصن خونه هم هستی که من حرف بزنم برات؟! یا اصن تا من میام حرف میزنم یا گوش نمیدین یا هم اینکه میرین بالا منبر شروع میکنین نصیحت کردن!خب معلومه آدم دیگه حرفی نمیزنه

جلسه های مدرسه رو هم که اصن تا حالا نیومدن:/

بعد توقع دارن بیام هر روز براشون اتفاقا رو تعریف هم بکنم:/

الان مثلن مامان بابای من اصن نمیدونن که من معلمام کی هستن یا اصن درسام چی هس یا حتی امتحانا و نمره هام رو هم نمیدونن!

یه دفه پارسال اخر سال که بابام اومده بود کارنامم رو بگیره ازش پرسیده بودن که کدوم کلاسم و اون هم نمیدونست یا اوندفه یکی ازش پرسید که من چندمم و پدر گرام هم برگشته از من میپرسه چون مطمئن نبود که چندم هستم:||

ینی اصن اینقدر که من اهمیت دارم ملکه انگلستان اهمیت نداره!!

البته وقتی به بیرون رفتن که میرسه این استقلال و این بی توجهی وجود نداره و من حتی تا سر کوچه هم نمیتونم تنها برم

خوشحالی ای که دوام نداشت

توی پست قبلی گفتم که کلی امتحان داریم ولی در کمال ناباوری زنگ اول فهمیدم که قصد داشتن ما روتبدیل به یه  حیوون خیلی محترم  بکنن ولی انتظار نداشتن که این رابطه متقابل باشه و ما نیز همین کار رو باهاشون بکنیم و هیچی نخونیم ولی خب از اونجایی که من هیچ وقت خدا شانس نداشتم زنگ سوم درسی رو که نخونده بودم ینی درس شیرین دینی:| آنچنان امتحانی گرفت که ... بهتره با یه لبخند ملیح از کنارش رد شم تا دهنم باز نشده آخه لا اقل اون بقیه رو یکم خونده بودم ولی اینوووو.... هععی بگذریم گند و نمره ای هس که زده و گرفته شده و بهتره بهش فک نکنم چون پس فردا که من روانشناس این مملکت بشم نمیگن نمره دینیت توی اول دبیرستان چند بوده ؟!


چش ندارن

نه واقعا این معلما چش ندارن ببینن ما4 روز تعطیل باشیم با خیال آسوده زندگی کنیم 

هر کی از راه رسید گفت خب شما که 4 روز تعطیلین من امتحان میگیرم نه واقعا برای چی؟!

شنبه هر4 تا زنگ امتحان داریم و حتی فناوری هم بهمون رحم نکرده نه واقعا من باید بشینم فناوری بخونم ؟!؟!؟!اصن به پرستیژ من نمیخوره 

از اون ور فیزیک که هنو درسو نداده و کار نکرده میخاد امتحان بگیره کل جزوشم به 4 صفحه نمیرسه من چی بخونم اخه ؟!

بعد رفتم درسنامه کتاب کار رو خوندم توی مثال هاش 2×2داده بعد سوالاشو انتگرال 2 و... ( شما خودتون هرچی واژه قلمبه هست بزارین اونجا من بلد نیستم )داده 

شیمی هم که جزوش خدا وکیلی هنو به 4 صفحه هم نرسیده اخه من چی اینو بخونم 

دینی هم هنو یه درس نداده میخاد واسه من امتحان بگیره اونم چی کتبی اخه درس عمومی رو چه به امتحان

فناوری هم خیلی شیک از بقلش میگذریم یه وخ دهنم باز نشه 

تازه اینا همش ماله یه روزه روزای بعد هم چون ما 4 روز تعطیل بودیم به همین منوال رگباری امتحان داریم 

این بی اعصابی همش اثرات خرزدن زیادیه

الان فهمیدین من چه قد بدبختی دارم یا بیشتر توضیح بدم 

Designed By Erfan Powered by Bayan