استاد خیال

یادآوری...

خب با توجه به این پست تد و درخواستش منم میخوام یه سری خاطرات کلی از اول دبستانم براتون بگم :)

یادمه اول دبستان که بودم خییییلی خییییلی گوگولی بودم ینی کلا بچگیام بزنم به تخته خیلی عخوری پخوری بودم ^___^ 

موهام چتری بود و روی صورتم میریخت و من گوگولی تر میشدم ^_^ 

اولین دفتر مشقی که داشتم یه دفتر خیلی کوچولویی بود و وقتی مثلا باید از روی یه حرف یه صفحه مینوشتیم همه کلی مینوشتن و من نصف بقیه مینوشتم تازه پایین صفحه رو هم چهار تا دار و درخت میکشیدم :دی 

کلا دفتر رو خییییییلی خوشم میومد ازش حیف که الان در دسترس نیس وگرنه عکسش رو میزاشتم اما حتما هرموقع شد عکسشو میزارم :)

یه دونه دفتر هم داشتیم مخصوص دیکته که همیشه سمت چپ مینوشتیم و سمت راستش هم دبیرمون برامون یه نقاشی میکشید و زیرش هم اگه اشتباها نکنم شعر مینوشت ^__^ این رو هم فک کنم با همون دفتر مشقم یه جا باشن و حتما عکسشو میزارم بعدا

دبیرمون یه خانم به شدت مهربوووووون بود که وسط سال رفت حج و یه مدت زیادی رو نبود و به جاش یه خانمی میومد که خییییلی بداخلاق بود :/// 

وقتی هم که دبیرمون برگشت برای هممون یه کیف کوچولو دستی و یه گردنبند با پلاک کعبه آورد که هنوز هم دارمشون :)))))

موقع یاد گرفتن حروف در طول سال هرکسی که اسمش رو کامل یاد میگرفت و دیگه میتونست بنویسه برای همه بسته به خلاقیتش یکی یه دونه کارت درست میکرد و میداد ^__^ همشون رو دارم و واااااای که خییییییییلی یادگاری های خوبی هستن ^___^ 


یادمه دو سه بار هم جشن الفبا داشتیم و کلی ازمون عکس گرفتن و کیک خوردیم و حتی عکسمون رو روی یه ساعت زدن و دادن ^___^ 

توی یکی از جشن ها بردنمون بیرون و توی پارک بودیم و هر کدوممون یکی یه دونه عروسک دستمون بود و فک کنم اونجا تنها جایی بود که من عروسک دستم گرفتم :/// 

بعد توی پارک به چمنا داشتن آب میدادن با این آبپاشا هستن با اونا 

بعد ماها هم همه هی از زیرش رد میشدیم و یادمه کلی بهمون خوش گذشت و خندیدیم :)))))

یه دوستی داشتم که به شدت این دختر خوشگل و ناز بود ^_^ 

موهای بلند و طلایی مثه این عروسکا و چهره ای به شدت خوشگل ولی خب کم شنوا بود و هرهفته براش یه نفر میومد تا باهاش درس ها رو کار کنه 

منم بعصی وقتا کمکش میکردم :)

یادمه یه داداش کوچولو داشت به اسم امیرارسلان که خیییلی دوسش داشت و همش اسمش رو روی تخته مینوشت :)

باهم خیلی جور بودیم و منو دوست داشت ^_^

با این دوستم هم یه چندسالی بودم ولی الان خیییلی وقته ازش خبری ندارم و دلم میخواد ببینمش هنوز اون صداش و حرف زدن هاش که چندان مفهوم نبود توی گوشمه :) 

اممممم دیگه چی بگم ؟! 

خب دیگه چیز خاصی نیس و به ذهنم نمیرسه فقط اینکه الان دور و برم پره از همون کارتا که گفتم و پلوکپی های کلاس اولم و همچنین نقاشی های داغانم :/// 

اینم نقاشیام :|

ممنونم تد که باعث شدی خاطره هام رو به یاد بیارم 

×پست قبلی قشنگی ^__^

این مو چتری گویا جز جدا نشدنیِ دخترا تو ابتداییه :))))

خیلی ممنون! خیلی باحال بود :)) نقاشی ها :))) ساعت :))))
آره فک کنم :)))
خواهش :) 
^___^
همش عاااالی بود ایول نیلو جون ^__^
چه بچگی پر شور و حرارتی داشتیا :))))
راستی چرا انقد خشن نقاشی میکشیدی؟ :دی
ممنون ^_^ 
:))))))
همین که میکشیدم خیلی بوده :دی
اِ اون عکسی که با روپوش مدرسه بودی رو چرا برداشتی؟ باحال بود :)
من عکسی برنداشتم 0__0
سلام
وااااای کلاس اول :)) مدرسه فقط کلاس اولش خوب بود، خیلی خوش گذشت یادش بخیر..
تن پیکاسو تو قبر لرزید! آقا این نقاشی ها چقدر تیره ان! از همون اول خشانت داشتی :) فانوسا من روحیه م لطیف تر بود اول دبستان.. اون بالایی راست ابولا داره؟ :)
ینی من خراب این سلام کردناتم ^_^ 
من کل ابتداییمو دوست داشتم ^__^ 
خوبه براش بزار یکم ورزش کنه خب :/ 
من خشونت داشتم نه خشانت :دی 
اصن همینه که هس از خداشونم باشه براشون نقاشی کشیدم :/ والاع ://
نه حالا جدا کجاش خشنه ؟! چرا من خشونتی توش نمیبینم پ ؟! :/
باید ازش بپرسم :/ نمیدونم
خخخخ خوبه که! کلا 4 تا حرفه.. بعضی وقتا قاطی میکنم به بعضیا روزی 4-5 بار سلام میکنم :)
چرا دیگه خشونت داره، انکار نکن! ببین همش رنگای تیره و تند داره، مشکی، قرمز پررنگ.. بعدم ک مثلا 7 سالت بوده یه گُلی، چشمه ای، دشتی، دَمَنی :))
البته اون بالا راستیه گل داره ولی تو ابهت اون یارو ابولاییه گم شده!
:))
خیلیم خوبه ^_^
 اصن همینه که منو از بقیه متمایز میکنه :دی 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan