استاد خیال

خونه مجردی یا کاروانسرا ؟!

امتحان انشا رو اصن درک نمیکنم عاخه آدم توی اون فضای امتحان و استرس و پشت اون نیمکت های سخت چوبی چه چیز قشنگی به مخش میرسه که بخواد بنویسه ها ؟؟

من که هرسال روز قبلش میشینم با استفاده از حس ششم‌ حدس میزنم کدوم موضوع احتمالش زیاده که بیاد بعد همونو مینویسم رو یه برگه و با خودم میبرم و از اونجایی که حس ششم‌م خیییلی قویه هر دفه هم اون موضوع اومده و خدا کنه اینبار هم حدسام درست باشه 

سر امتحان جلوییم هنو برگه نگرفتم من برگشته میگه این سوال چی میشه و کاملا برگشته بود و همینجوری که من مینوشتم اونم مینوشت و قشنگ با من چک کرد :/ 

مراقب اصن تو باغ نبود :|



اصن من خراب این دوستامم که اینقدر هممون توی خیالات هستیم و قراره 10نفری باهم خونه مجردی(البته با این تعداد مجردی که نیس بیشتر شبیه کاروانسرا ست :| )رو  بگیریم بعد تازه تقسیم وظایف رو هم کردیم :دی 

فک کنید 10 نفر دیوونه و شلوغ تو یه خونه زندگی کنن. 

میدونید فکر باحال و خیلی جذابیه ولی مطمئنا فقط دو سه نفرمون مامان باباشون قبول کنن و بقیه قبول نمیکنن و حتی اگه بگیم اونا هم قبول کنن خب ده نفر یکم دیگه زیادیه بعد مثلا طناز (همونی که لواشک درست کرده بود و گفتم کدبانوعه) خب خسته میشه هی هر روز واسه ده نفر غذا درست کنه : دی



اینم قشنگی های امروز 

1.امتحان خیییلی خوب بود :)

2.برای کلاس ریاضی که مونده بودیم توی نمازخونه فرش هاش رو که جمع شده بود نصفه پهن کردیم و راحت دراز کشیدیم و کلی حال داد بعد هم که کلی رویا پردازی و چرت و پرت گفتیم درباره خونه مجردی :دی

3.سر ریاضی هم کلی خوش گذشت و خندیدیم و البته با سوالای حل شده هم کلی حال کردم :)

4.یه فیلم جدید دیدم و قشنگ بود :)

5.تولد مامانمه :)

6.شام پیتزا داریم واهاهای ^___^

فعلا همین :)

همه چی درهم

1.امروز هوا کاملا بارونی بود و بعد از امتحان که منتظر سرویس بودیم نذاشتن تو ساختمون باشیم و یه سری رفتن روسکو و یه سری هم مثه ما تو بارو موندن و خیس خالی شدن عاخه کم هم نبود که نیم ساعت زیر بارون بودیم 

بعد من از قصد کلاه کاپشنمو نذاشتم تا بارون مقعنم و موهام رو خیس کنه 

2.فک میکردم امروز بارسا بازی داره اخه تو سایت نود برنامه بازی های لالیگا رو که زده بود همه یکشنبه بازی داشتن 

بعد که رفتم بازی رو ببینم دیدم که نمیذارن و کلی حرص خوردم بعد که رفتم تو سایت تا ببینم نتیجه‌ش چی شد لااقل، فهمیدم که من چه قدر نابغم که به تاریخش که 19هست توجه نکردم :| 

3.میگم یه سوال دیکته کلمه مضخرف اینه یا مزخرفه ؟!

4.اگه یه وخ تاکسی سوار شدین بعد دیدین رانندش هی پشت تلفن از نداریش و بدبختیش میگه به احتمال زیاد داره دروغ میگه تا شما بهش یه پولی بدید 

حواستون باشهچند تا مورد تا الان برای اطرافیانم پیش اومده

5.اینکه من هر روز تا شب تنهام مخصوصا الان که تازه مدرسه هم ندارم خییییلی خوبه خیییلی اصن عالمی داره واس خودش :)

6.بقل دستیم توی امتحانا یه دختره هشتمیه بعد ما اومدیم روز اول یه تعارف زدیم که کمک خواستی هستم و اینا 

بعد حالا مگه ول میکرد هی سوال میکرد اخه خواهر من بزار من امتحان خودم رو بدم بعد بپرس 

بعد آخر سر هم مراقبه نزدیک بود برگم رو بگیره

امروز هم چند تا پرسید و منم چون مطمئن نبودم نگفتم بعد میگه از رو جلویی ببین بهم بگو :|  البته به زور دیدم بهش گفتم 

کلا فک کنم به امید من میاد :/

7.به حدی از شلختگی رسیدم که توی اتاقم به زور باید دنبال یه جای خالی بگردی تا بتونی پاتو بزاری و رد شی :/ 

8.هوای دلای همو داشته باشیم و حواسمون باشه یه وخ کسی رو دلخور نکنیم 

فقط کافیه یکم مهربون باشید کار سختی نیس :)

[همین شِلکی (از قصد اینجوری نوشتم :/ ) نوشتم که یادتون بیاد باید مهربون بود :) ]

9.یه جا خوندم که روانشناسا میگن اگه آدم هر روز سه تا از اتفاق های خوبشو بنویسه بعد از یه مدت باعث میشه که مثبت اندیش بشه 

با اینکه تا حدودی مثبت اندیشم تصمیم گرفتم با خودم قرار بزارم هرشب حداقل سه تا از اتفاقای خوبی که افتادن برام رو بنویسم 

شماهم اگه خواستین یا تو وبلاگاتون یا یه جایی واسه خودتون بنویسین چون فک کنم جواب میده :)

حالا اینم اتفاقا خوبه امروز 

1.امتحانم رو خوب دادم و بیست میشم :)

2.زیر بارون کلی کیف کردم ^__^

3.زیر بارون با سارا که حرف میزدیم میگفت یادته سوال کردم اگه بخواین یکی رو از بینمون انتخاب کنید که تا آخر باهاش باشین کی رو انتخاب میکنین؟!گفتم اره یادمه. بعد دلایلش رو توضیح داد  در مورد هرکی و آخر هم گفت که من رو انتخاب میکنه:)

(اصولا باید من اون موقع کلی بقلش میکردم و از این جور کارا ولی من درعین سیب زمینی بودن خندیدم و گفتم اوه مای گاد :/ )

4.پشت تلفن کلی از دست دالتون خندیدم :)

5.تنهاییم و آهنگای جدید :)

خب فعلا همینا بود 

شاد باشید :)

سوال ؟؟

سلام :)

میگم یه سوال 

میشه از روی نوشته های یک فرد فهمید چند سالشه یا جنسیتش چیه؟!


+خودش اشاره ای نکرده باشه ها.

+اگه آره که با رسم شکل نشان دهید :دی

+نه حالا جدا کامل جواب بدین میخوام بدونم 

+دقت کرده بودید تا حالا بهتون سلام نکرده بودم ؟! 

+تازه میخوام ازتون خدافظی هم بکنم :دی

به زبون خودم خدافظ به زبون دخترعموم خُبابِظ

تا خدا هست

ریاضی ،تنفر است و عشق+رمز رو میدم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تند تر لطفا!

خدایا میگم میشه یکم زمان تند تر بگذره ؟!

زیادی داره آروم میگذره خو حوصلم سر رفت :/


۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸
Designed By Erfan Powered by Bayan