استاد خیال

اشتها ندارم خب !

1.برای فناوری روی مس طرح می اندازیم و بعد برجسته‌ش میکنیم بعد منم لوگوی بارسا رو کشیدم بعد امروز بعد از کلی تلاش خیلی خوب برجسته کردم بعد فهمیدم که برعکس برجسته کردم ینی F C B  که روش بود برعکس شد :||

اصن اینقده ناجور خورد تو پَرم که دیگه انجام ندادم و گذاشتم تو کمد :/ البته لازم به ذکر است که خودم نفهمیدم یکی از بچه ها بهم گفت :/ 

حیف که تو مدرسه ست وگرنه عکسش رو میزاشتم البته وقتی برجسته نکرده بودم خییلی بهتر بود و قشنگ تر بود 


2.عاخه مادر من خب اشتها ندارم دیگه دلم غذا نمیخواد :/ 

بخوام خودم میخورم دیگه :/ یه سره همش گیر میده چرا هیچی نمیخوری :/ 

بابام هم از اون ور هی من هرچی نخورم ربطش میده به قد و این جور چیزا... :/ 

الان چند روزه که هی دعوام میکنه که بخورم. اون روز هم گفت بیام خونه ببینم ناهار نخوردی من میدونم  و تو -_- 

منم مجبور شدم به زور خوردم -__- اصن خیییلی بهتره وقتی آدم ناهار نمیخوره :) ولی خب نمیزارن که :/ 


3.دینی اون دوتا سوال بود که اشتباه بود اونا رو نمره داد و خب بیست شدم ^__^ 

البته بماند که چقد منت گذاشت :// 


4.کتاب عربیم از بعد از امتحانا گم شده بود و حالا هی هرچی میگشتم پیدا نمیشد که :/ به دبیرمون گفتم و اونم میگفت باید برم یه نو بخرم عاخه کتاب پارسال فرق میکنه 

وااای که چقد دلم سوخت :( عاخه کتابم خیلی تمیز و خوب و کامل بود خیلی حیف بود :( 

خب حالا اینا مهم نیس مهم اینه که الان پیدا شد ^__^ و جالبه بدونید که دقیقا توی کمدم و لای کتابایی بود که چند وقت پیش از رو میزم خیر سرم جمع کرده بودم :/ میگم که من نباید جمع کنم :/ همین میشه دیگه :// 

حالا موندم به دبیرمون برگردم چی بگم :/ 


5.امروز عربی و ادبیات و اینا رو که میخوندم قسمت واژه ها رو هی هر واژه رو که میخوندم ذهنم ربطش میداد به پلاسکو آتش نشانا :(


6.جواب سوال 3پست قبلی رو بدید.



قشنگی های امروز ^_^

1.وااای اون بارونی رو پوشیدم ^_^

2.وسیله ها و چیزایی که طناز بهم داد ^___^ واهاهاهاهای

3.کلاس فیزیک 

4.بحث با دبیر فیزیک برای اینکه بتونه منو قانع کنه :دی 

5.دور هم بودنمون :)

6.حرفامون و خنده هامون :))

7.وااای ظهر توی سرویس عالی بود ^__^

8.کار با مس 


× پست قبلی ^____^

اگه بشه چی میشه *__*

ینی روز کارنامه ها به فنا میرم :/// 

حساب کردم خودم بدون انظباط 19.58 با انظباط19.6 ینی خیییییییلی مفتضحه :|||||

ینی میشه حرف بهار درست باشه و صادق به یه سریا که به قول خودش حقشون بوده اضافه کرده باشه ؟! خب منم حقم این نبود دیگه :(

وااااااای اگه داده باشه که تا عمر دارم ممنونشم :)))))))  ^___^

وااای ینی میشه ؟! وااای خدایا تروخدا بشه باشه ؟! 



امروز تو سرویس بچه ها خیلی بیشعور بازی در آوردن :/ 

عاخ که طوفی دعوامون کرد خخخخ :)


^____^

1.دیشب حالم خیلی بد بود :/ 

سرگیجه داشتم :/ دل و رودم داشت میومد تو دهنم :// و همین شکلی الکی استرس داشتم :/

الان هم خوبم ولی دلم خیییلی شور میزنه :(

انگار که میخواد یه چیزی بشه ...


2.تولد کدبانومون نشد که برم ولی خب به خاطر من و نیکی که بارسایی هستیم و همچنین بچه ها تیم بارسا که قرار بود با من بیان ولی خب چون من نرفتم اونا هم نیومدن (هووف نفس بگیرم :دی) کلی تاج بارسا گرفته بود و همه جا کلی لوگوی بارسا بوده ^__^ نیکی هم که از همشون برام آورده بود 

تازه طناز کیک هم برام آورده بود که خب نتونستم ازش بخورم :/ 

تازه به چنگالاش هم آرم بارسا بود ^___^ 

اینم عکسش 

اونا که تاج ها هستن ^___^ سمت راست هم که چنگالشه 

اون سمت چپی ها هم دستبند شبرنگ هستن که نیکی برای من و خودش از قصد قرمز و آبی برداشته بود ^___^ اون سفیده ،سفید نیس آبیه :/ 


3.فرض کنید که یه آدمی شما رو خیلی دوست داره و شما بدون اینکه کار خاصی بکنید از دوستای صمیمیش بهش نزدیکتر شدین 

بعد همین نزدیکی و کار های اون آدم باعث شده تا دوست صمیمیش ناراحت بشه و از این چیزا 

اون دوست صمیمی هم هیچ مشکلی با شما نداره ها فقط از برخوردای دوستش به شدت ناراحته ینی خیییییلی خییییلی ناراحت 

شما هم خوب میدونید که نا خواسته باعث شدید تا رابطه این دونفر کمرنگ بشه و هر کاری هم میکید اون آدم راضی نمیشه که مثه قبل با دوست صمیمیش برخورد کنه 

حالا شما اگه بدونید که اگه نبودید این دو نفر مثه قبل بودن و... 

چی کار میکردید ؟! حاضر بودید اون آدم رو از خودتون زده کنید با علم به اینکه میدونید چقدر دوستون داره تا رابطش با دوستش بهتر بشه و حال دوستش هم بهتر بشه ؟! یا مثلا چه کاره دیگه ای میکردید ؟! 


4.سر زنگ فیزیک این بقل دستیم دیوونم کرد -___- 

یه سره که خودش و وسایلاش ولو هستن :/ وقتی میگم ولو ینی یه سره یا روی کیفش خوابید یا سرشو میزاره رو من :/// 

بعدشم کلا کرم میریزه :/// مثلا همین امروز سر فیزیک همش یه سره یا دفترم رو خط خطی میکرد یا دستمو یا پامو :/ و کار های دیگه و گوشش هم اصن بدهکار نبود هر چی بهش میگفتم نکن -__-


5.اصن من خراب این پستای بلند بالام هستن ^__^ 


6.خیییلی جالبه که یکی باشه که تو بدونی اون وبلاگ داره و همینطور آدرسش هم چیه ولی اون حتی ندونه که تو میدونی وبلاگش چیه ^__^ اصن خیلی حس خفن طوریه :دی 


×100روز گذشت



100روز گذشت ...

1.دوست گراممان نیکی تازه زنگ زده میگه برا هنر چی کار باید بکنیم :||| 
بعد از کلی حرف برگشته میگه من که فقط یه دونه کاغذ A3دارم 
و من پشت گوشی :|||||||| 
ینی بیخیالی رو به اوج رسونده این بشر :/ 

2.چرا من قهر کردن بلد نیستم ؟! هان ؟! چرا بلد نیستم تا الان با مامان بابام قهر کنم! کلی از دستشون ناراحت و عصبانیم ولی خب چرا قهر نمیکنم باهاشون رو خودم هم نمیدونم :/ 

3.عاخ راستی وبلاگم 100روزه شد ^___^ واهاهاهاهای 
البته باید بگم که خودم اصلا حواسم نبود و رضا بهم گفت :دی 
میدونم خودم که زیادی چرت و پرت نوشتم توی این صد روزی که وبلاگ داشتم و ازتون معذرت میخوام ولی باید بگم که با عرض معذرت من همچنان به چرت و پرت نوشتنم ادامه خواهم داد :دی 

4.ساختمون روبه روییمون مثه اینکه تولدی مهمونی ای جیزیه بعد آهنگ گذاشته اونم چه آهنگ های خز و داغانی :/ 
خب دادا یه چیز خوب بزار ما هم مستفیض شیم به جای اینکه گوشمون رو بگیریم 
مرسی اه 


5.خب اینم عکسای هنرنمایی های من :)
خیلیم خوبن ^_^ خیلیم قشنگن ^__^ هیچ اعتراضی هم وارد نیس -__-











گلوم گرفت :دی

1.واااااااااای جییییییییغ مترسک برگشت هوااااااااار^_______^

2.وااااااااااااااااااااای من از هنر بدددددددم میییاااااااد اه -_____- 

برای فردا کلی کار هنری باید انجام بِدم اه من نمیییییییخواااااااام -__-

3. احساس یه پرنده ای رو میکنم که کردنش توی قفس 

آخر سر در آرزوی کمی آزادی میمیرم :/

4.به نظرتون من خیلی پرروام که به همه گفتم تا برا تولدم چی بهم بدن ؟!؟!


قشنگی های دیروز رو میخواستم بنویسم ولی به خاطر این اتفاقا دلم نیومد 


قشنگی های دیروز 

1.کلاس فیزیک ^__^ هوااار 

2.کلاس ریاضی ^__^ 

3.کنار هم بودنمون 

4.واااااای جییییغ تشخیص شون اشتباه بود و سرطان نداره ^__^ واهاهاهای

5.بازم بود ولی اینجا نمینویسم :)


قشنگی های امروز 

1.شیمی 

2.مهمونی 

3.واااااااااااااای کادومو درست کرده جییییییییغ هوااااااااار ^_____^ 

4.بازگشت مترسک ^___^ واهاهاهاهای

5.کتاب عربی پیدا شد :)

6.وبلاگم 100 روزه شد ^__^ واهاهاهای 

فعلا همینا :)

میخواستم صدا سرفه بنویسم هرچی فکر میکنم نمیدونم چی بنویسم :/ 

الان شما خودتون فرض کنید من بعد از این هواار هایی که زدم صدام گرفته دارم سرفه میکنم 

پست قبلی گفتیم و گفتیم و حالا هم مثه همیشه میزاریمش تو صندوق تا دفعه بعد


گفتیم و گفتیم و حالا هم مثه همیشه میذاریمش تو صندوق تا دفعه بعد

+آتیش گرفته اوه اوه تازه تخریب هم شده 

×کجا ؟ چی ؟ 

+ساختمون پلاسکو 

×خب بزن اخبار ببینیم چه خبره 

اینا صداهای بود که از بیرون میومد رفتم ببینم چه خبره فک نمیکردن اینقدر اوضاع داغون باشه شنیدم خبر رو اما اولش چندان توجهی نکردم ولی وقتی عکس ساختمون رو دیدم دهنم باز موند نمیدونم چی بگم ...

میتونم الان منم مثه تمام بلاگرایی که الان پستاشون رو خوندم و همشون در این باره بود بنویسم البته بگم که بیشتر از پنج شش تا رو نخوندم وقتی دیدم موضوعشون یکیه 

خب داشتم میگفتم که منم الان میتونم از فرهنگ نداشتمون از شعور نداشتمون از انسانیت نداشتمون و خیلی نداشته های دیگمون بگم ولی ...

ولی خب فرض کنید منم نوشتم همه ی اینا رو خب چی شد ؟ الان دفه بعد هیچکی این کار ها رو نمیکنه ؟ هممون آدم میشیم ؟ 

نه که نمیشیم اونم با حرف یکی مثه من! اصن چه اهمیتی داره که من چی میگم 

دو روز دیگه هم همش فراموش میشه هم این اتفاق هم دغدغمون برای  بی فرهنگی مون و همش میره تو یه صندوق تا اتفاق بعدی که دوباره بی فرهنگیمون رو نشون میدیم و میایم جهار تا حرف میزنیم در موردش و دوباره بعد از دو روز بر میکرده سر جاش توی صندوق

هممون میگیم فرهنگ نداریم خب گفتیم چی شد ؟ راهکار با فرهنگ شدن رو هم بدیم دیگه ! 

خب مثلا بیام تو تلویزیون براش برنامه بسازیم .

کدوممون میشینیم پای برنامه های ایران ؟

اصن اینا به کنار این آدمای گاو از مریخ که نیومدن ! همین آدمای اطراف ما هستن 

فک کردین اینکه ماها جلوی ماشین اتش نشانی یا آمبولانس وایمیستیم و راه نمیدیم فرقی داره با تجمع برای فیلم گرفتن ؟ معلومه که فرقی نداره 

فقط این جا هزاران نفر باعث مرگ ده ها نفر شدن و اونجا یه نفر ممکنه باعث مرگ یک یا چند نفر بشه 

ماها همیشه بی فرهنگ بودیم و فقط امیدواریم که بی فرهنگ نمونیم 

موندم چه شکلی میخوان اون دنیا جواب بدن 

جواب اون بچه هایی رو که امشب دیگه بابایی ندارن که بخوان منتظرش باشن تا بیاد و براشون خوراکی خریده باشه 

جواب دختری که دیگه بابایی نیس تا خودشو براش لوس کنه 

پسری که دیگه بابایی نداره تا باهاش کشتی بگیره و فوتبال بازی کنه 

امروز فقط اتش نشان ها نبودن که شهید شدن فقط خانواده اون ها نبودن که آسیب دیدن 

تمام صاحب های اون مغازه ها هم ورشکست شدن و تمام زار و زندگیشون به فنا رفت 

امروز صدها خانواده زندگیشون به فنا رفت 

فقط میتونم از خدا براشون طلب صبر کنم 


۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ . . . ۲۵ ۲۶ ۲۷
Designed By Erfan Powered by Bayan