1.قراره سه شنبه بریم اردو اونم کجا اردوگاه فلان که خب از سال اولی که اینجا بودیم همش بردنمون اونجا و دیگه خیلی تکراریه :/
بعد عاخه چیز جالب و باحالی هم که نداره :/ میریم اونجا فرش میندازیم و توی اون محوطه ول میچرخیم و بازی میکنیم و از این جور کارا ینی هیچ چیز جذابی نداره :///
حالا با بچه ها قرار شده اگه اولیا گرامی راضی بشن خودمون نیایم مدرسه و بریم پارک بانوان البته با مامانایی که میتونن بیان
حالا قرار شده سارا با مامانش حرف بزنه که اگه بتونه اون روز بیاد دنبال سه چهار تامون و بریم و بقیه هم با مامانای دیگه بیان
از بس که زیادیم عمرا تو یه ماشین جا بشیم
البته من که چشمم آب نمیخوره اجازه بدن ولی اگه بشه خیلی خوب میشه ^___^ واهاهاهای
2.ببخشیدا ولی یکسری از آقایون واقعا مشکل دارن :/ الان میگم برای چی
دوست بنده توی خیابون داشته عین آدم راه میرفته تیپش هم که خب با مانتو مدرسه بوده بعد همینجور که توی پیاده رو میرفته یه دیوونه بهش هی نزدیک میشه بعد یهو دستش رو تا چش دوست ما میاره جلو و میگه "تو بی نظیری !"
عاخه چرااااا ؟!! فازت چی بوده داداچ ها ؟! :/
یا مثلا طرف خیلی مودب از پنجره صدا کرده و گفته خانم ببخشید و اینا بعد دوست منم خب برگشته نگاه که کرده طرف شروع کرده بوس فرستادن
(اه چندش -____- ) خب فاز اینم معلوم نبوده
یا مثلا بنده خدا ها دارن تو خیابون راه میرن هی یکی میوفته دنبالشون و شروع میکنه زر زر کردن و شماره دادن و ... اینا
خب چرا عاخه برای چی یه همچین کاری میکنن ها ؟!!
اینقدر هم که بی حیا هستن که کاری نداشته باشن طرف مامانش کنارش هستش :/
البته تا حالا برای خودم اتفاق نیفتاده خدا رو شکر و تیکه بهم ننداختن (اونم خب واس اینه من اصن بیرون نمیرم یا اگر هم برم یا ماشین هس یا کسی باهامه )ولی بالاخره میشنوم و میدونم که همین آقایون و پسرای جنس مذکر چقدر باعث ترس و نا امنی واسه ی دخترا میشن
تازه اینا ساده ترین چیزاش بود وگرنه یک سری حرفا و کارایی میکنن که آدم میمونه چی بگه :/
آدم شک میکنه اینا از نسل همون آدمای با غیرت دهه های گذشته باشن
4.چرا نباید ماها تعطیل بشیم ها ؟! مگه ما خاک شش داریم :/
مسئولین خواهشن هرموقع دستشون از شمردن پولاشون آزاد شد یه فکری به حال این ریه های ما هم بکنن که داره به فنا میری ایضا چشمانمان
5.چرا یکی رو که فکر میکردم هفتم هستش اکنون کاشف به عمل آمده که خیر طرف بیست و هشت سال o___O دارد ؟!! این همه اختلاف قابل درک نیست واقعا :/
قشنگی های امروز
1.دوباره بعد از یه ماه تو حیاط نشستیم دور هم :)
2.تو سرویس کلی خندیدیم صبح :))
3.وجود دوستام ^__^
4.مهربونیاشون ^__^
5. :))))
6.خنده هامون
مشکلم و ناراحتیم اصلا چیز خاصی نیس حتی میشه گفت از نظر خیلیا پیش پا افتادهست ولی برای من اصلا اینطور نیس و نگفتم چیه چون میدونم یکسری حرف خواهید زد که از صبح همه رو شنیدم و حتی خودم قبلا به بقیه میگفتم
و اینکه من وقتی بی حوصله باشم دیگه مراعات حالیم نمیشه و ممکن بود یه چی میگفتم و کدورتی پیش میومد واس همین توی دو تا پست قبل نگفتم
حالا الان میگم فقط یه سری نصیحت و از این جور چیزا که میگذره تحویلم ندین لطفا :)
خب جونم براتون بگه که اینجانب برای نمره ی بیست درس خوانده بود و کاملا آماده بود اما سر جلسه معلوم نمیشود که چش بوده است که این همه بی دقتی داشته و چرت و پرت نوشته
1.دو جواب درستش را غلط کرده :/
2.از خودش تز جدید داده است ://
3.عدد ۱ را ۲ خوانده :|
4.منفی پشت توان را ندیده:/
5.جواب را در چک نویس درآورده و فراموش کرده که در برگه بنویسد :|||
یعنی خاک برسرش بکنند :///////
و خب ابتدا بعد از امتحان گفت فوقش نوزده میشود البته فقط یه اشتباهش را میدانست و حتی تا همین صبح هم امید داشت اما هنگامی که نمره اش را پرسید و دبیر گفت و فهمید که گند زده است تمام امیدش نا امید شد و خودش نیز نابود و به ناگاه جوشش اشک ها از چشمانش بر آن لپ های خوشگلش :دی راه گرفتند و اینجانب نیز با بهت تمام به آنها اجازه روان شدن را داد و تبدیل به لبو شد
وقتی مینویسم گند یعنی واقعا گند !
فک نکنید مثلا واسه نیم نمره اینطور در بهت ماند نه اصلا !
اینجانب برای دو و نیم نمره در بهت ماند
همچنین دبیر را با خود در بهت برد
سپس به زور و با چشمانی که تار میدیدند و هی جلوی خود را میگرفت تا اشک هایش برگه امتحان را خیس نکنند امتحان املایش را داد
البته میدانید قشنگی قضیه کجا بود ؟
اینجا بود که دبیر ریاضی آمد توی سالن و از بچه ها سراغ اینجانب را گرفت و رفت پیشش و او را در آغوش گرفت و به او گفت که گریه نکند و از نظر او بیست است و او میداند و...
و بعد از آن همه ی بچه ها اینجانب را به چشم عشق صا.... نگاه میکردند ^_^
بعدا نوشت :
توجه شما را به خبر هایی که هم اکنون به دستم رسیده است جلب میکنم
1.قراره پنج درصد از حقوق فرهنگیان رو بگیرن تا توی اون صندقشون که قبلا یکی اومد کلی ازش بالا کشید ذخیره بشه تا اون آدمی که جدید میاد یه پولی باشه که بتونه بالا بکشه دیگه ://
2.هاشمی رفسنجانی دار فانی را وداع گفت
(خودم تازه فهمیدم کی بود ولی خب همینجوری دلم خواست بنویسم )
خدا بیامرزتش :(