استاد خیال

مدرسه که نیست انگار رفتی مجلس ختم://

پست بلنده و چیز جالبی هم نداره اگه نمیخاید اصلا شروع نکنید به خوندن 


اوضاع روحی بچه ها نهم افتضاحه :/

از کی هس که ما امتحان داریم تا دو هفته دیگه هم امتحان داریم و همه رو هم یکی پس از دیگری گند زدیم و همین باعث شده که بچه ها واقعا خسته بشن 

حالا درس که خب همیشه بوده و کاریش نمیشه کرد 

اینکه میگم افتضاحه ینی واقعا افتضاحه :/// 

بعد مشاور به جای اینکه بیاد حال مارو خوب کنه گند میزنه به حالمون 

امروز مشاوره داشتیم ولی خب من به خاطر فوتسال نبودم ولی خب شنیدم که چه خبر بوده 

از اول سال هی دارن نهمای پارسال رو میزنن تو سرمون که اونا فلان بودن بهمان بودن و اصن غر نمیزدن و هزار جور چیز دیگه 

امروز هم هی اونا رو زدن تو سر بچه ها 

هی دالتون برام تعریف میکرد چه خبر بوده و هی من حرص میخوردم که چرا نبودم و نگفتم که خانم شما نهمای پارسال رو یه پُتک کردین و هی میزنین تو سر ما و ماهم هی میریم توی زمین خانم بیخیال نهما ی پارسال بشین اونا هرچی هم که بودن رفتن و تموم شد الان ماییم که مهمیم و اگر دیر بجنبین دیگه فرو میریم تو زمین و نمیتونین کاری برامون بکنید

نبودم که بگم خانم نه دبیر بده و مشکلی داره و بالعکس خیلی هم عالیه و نه ماها مشکلی داریم و یاد نمیگیریم اتفاقا اگه شما از همین بچه ها بدون اینکه بگی نمره سوالی رو بپرسی کاملا درست براتون میگن ولی وقتی هی همون اول سال بگی زیر شونزده اخراجه و هی تهدید کنی و هی پارسالیا رو بکوبونی تو سرمون و به شخصیتمون توهین کنی و اونو تخریب کنی و بگی شما نمیتونید پس ما سطح رو میاریم پایین 

میومدین یکم فقط یکم به بچه انگیزه و امید و اعتماد به نفس میدادین اوضاع خیلی بهتر میشد 

خانم مشکل اینه که بچه های ما نه انگیزه ای دارن و نه ذره ای اعتماد به نفس 



خب توی نهما خب یه سری اکیپ ها وجود داره که باهم دوستن و حالا اکثر این اکیپ ها پوکیده 

اصن اینا چه دوستی هایی هستن که ماها داریم اصن به اینم میشه گفت دوستی اینکه همش واس مسخره بازی کنار همیم که نشد دوستی اینکه خود این دوستا بشن مشکل که نمیشه 

اینکه بین دوستا یکم هم دعوا باشه اشکالی نداره اتفاقا اگه نباشه بده 

چون تو با کسی دعوا میکنی که باهات اهمیت داره در غیر اینصورت اصن اهمیت نمیدی که بخوای دعوا کنی

مثلا خود اکیپ دوستای من که هفت نفریم (در یه سری مواقع هم ده نفر)

پارسال و پیارسال خب هم تو شادی باهم بودیم هم غم و کلی هم باهم دعوا میکردیم و دوباره روز بعد مسئله حل میشد 

ولی حالا چی ؟!

غم پیشکش توی شادی های همدیگه هم نیستیم 

اصن نمیدونیم اوضاع همدیگه چجوریه 

تازه یه هفتس که یکم بهتر شدیم وگرنه تا قبلش بالاخره هر زنگ یکی دو نفر نبودن 

میدونین به نظرم نسبت به هم بی تفاوت شدیم البته این که جمع میبندم غلطه و بهتر هس بگم که نسبت بهشون بی تفاوت شدم وقتی میبینم که ...

بگذریم بیخیال 

اصن ماها باهم نمیمونیم هرکدوممون میریم یه ور 

البته از یه لحاظ هم خوبه که دعوایی نداریم چون دیگه ذهنمون الکی مشغول نمیشه 

به قول یکی بچه ها زیادی دوستیا رو جدی گرفتن 


فردا مسابقه داریم...

کلی حرف هست واسه زدن ولی خب حوصله ی تایپ کردن رو اصلا ندارم 

فقط ای کاش....    هووووف بیخیال


فردا مسابقه داریم دعا کنید بتونیم خوب بازی کنیم و رتبه بیاریم 


استاد همه چی تموم :/ +عضو ترکیب اصلی شدم^_^

1.یه استادی آورده بودن برامون تا درباره ی انتخاب رشته و اینا حرف بزنه 

شروع کرد به حرف زدن و گفت که من فلانیم و حتما اسمم رو شنیدین یا توی تلویزیون دیدین و از اونجایی که ما نمیشناختیمش همه باهم گفتیم نه

توی بقیه حرفاش هم هی میگفت من علاقم رو شناختم و توی هر چیزی هم که رفتم استعداد داشتم و فک کنید من از رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت انصراف دادم رشته ای که همه سر و دست میشکونن براش (حاجی درسته رشتت خوب بوده ولی دانشگاهت اونقدر تاپ نیس فقط خوبه همین:/// )

اصن من میرفتم سر کلاسایی که هیچکس نمیتونست ساکت کنه من با نگاهم ساکت میکردم( ://// )

کلی هی از خودش گفت و گفت و هی تعریف کرد به حدی که دیگه حالمون از این همه خودپسندی داشت بهم میخورد ://

اصن خب به ماچه که تو اینقدر همه چی تمومی الان من چیکار کنم ؟!؟! ://///

بعد وسط حرف زدنش گفت بچه ها من میرم نماز میخونم و برمیگردم و رفت همون پشت نماز خوند

نمیگم کار بدی کرد حتی این نشون داد چقدر معتقد هستش ولی به نظرم میتونست به همه وقت استراحت بده تا اونی هم که میخواد نماز بخونه بتونه و حتی به نظرم نباید میگفت که میخواد بره نماز بخونه 

مگه نماز اول وقت اون واجب تر از نمازای بقیه هس 

اون باید نماز اول وقت بخونه ولی بچه ها نخونن 

از این کارش اصلا خوشم نیومد ://

بعد از استراحت و اینا اومد در مورد آهنگ و اینا هم گفت و کلا هر چی آهنگ بود رو گفت حرامه 

و خب اینم به نظرم به خاطر جبهه ای که نسبت به این موضوع داشت بدتر بچه ها لج میکنن 

2.امشب دوتا دختر بچه رو دیدم که فک کنم کلا اگه خیلی داشتن 8 سالشون بود و آدامس میفروختن 

از مامانم پول گرفتم تا برم ازشون بخرم تا رفتم و گفتم که آدامس میخوام دوتا آدامس انداختن تو بقلم و پول و گرفتن و گفتن که چهار تومن میشه 

هرچی گفتم اینو بگیر من نمیخوام هی در میرفت و میگفت نمیگیرم بعد بهش میگم خب من پولشو ندادم که ازم بگیر 

میگفت خب پولشو بده برای چی از اون خریدی از من نمیخری و آخر سر هم با کلی مکافات پول رو بهش دادیم 

پیش خودم فکر میکردم که الان این پولی که من دادم که تو دست این بچه نمیمونه که _کاملا معلوم بود که بهش یاد داده بودن چون غیر از اون دو تا یه پسر بچه هم بود_ و  اخر شب مجبوره همرو بده به یه آدم الدنگ و بیشعور البته اصن لفظ آدم رو نمیشه واسه یه همچین ... استفاده کرد  :///

3.امروز انتخاب نهایی واسه تیم بود و خب عضو ترکیب اصلی شدم ^__^

کلی هم با بچه سرایدارمون بازی کردم و توی تمرین هم چون تک می افتادم یار من بود

 خییلی خیییییلی بازیش خوب بود البته که خب 5 ساله کلاس میره و عضو تیم بود قشنگ همه مارو میذاشت تو جیبش 

وقتی دفاع وایستاده بودم همه رو تونستم دفاع کنم به جز اونو که ازم رد شد و گل زد 

چرا نباید نتیجه بگیره ؟!

1.صبح یه حسی بهم میگفت که چون فقط یه دور خوندم قراره که امتحان اجتماعی رو گند بزنم و یه حس دیگه هم از اون ور هی میگفت خاک تو سرت کنن :/ ینی اینم نمیخوای بیست بشی؟!

ولی خب خیلی خوب دادم و به احتمال زیاد بیست میشم :)

2.برگه های ریاضیمون رو دادن و واقعا جو کلاس سنگین بود و آدم فکر میکرد اومده مجلس ختم از بس همه گریه میکردن 

اولش از فکرم خندم گرفته بود ولی بعد که حرفای بچه ها رو شنیدم واقعا تو فکر رفتم و هی یه چیزی بهم میگفت این نمره حقت نبود 

مثلا بچه ها میگفتن"من این همه پنج شنبه جمعه درس خوندم هرچی سوال ریاضی داشتم نشستم حل کردمو آخرشم هیچی :( این همه درس میخونم اخرش هم هیچ نتیجه ای نمیگیرم. اصن چرا درس بخونم وقتی خوندنم با نخوندنم فرقی نداره اصن درس نخونم بهتره لااقل میگم نخوندم و این شدم ولی الان چی ؟!؟ "

پیش خودم فکر میکردم چرا اونی که این همه خونده نباید نتیجش رو ببینه ولی منی که فقط یه جمعه اونم نصفه نیمه درس خوندم باید به نسبت خوب بشم ؟!

اصن چرا باید کسی که میدونم تلاشش حتی از منم بیشتره نتیجه نگیره؟!

3.برای انتخاب تیم فوتسال مدرسه بعداز ظهر موندیم و خب خدا رو شکر خیلی خوب کار کردم و مربی هم ازم خوشش اومد و اولین نفری که انتخاب کرد من بودم:))

وقتی دوتا تیم شدیم و مسابقه داشتیم میدادیم بچه ی سرایدار مدرسه هم اومد باهامون بازی کرد و وسط بازی آنچنان بهم خوردیم که منم دردم گرفت چه برسه به اون که با کتف خورده بودم تو صورتش و پخش زمین شده بود :/ 

ولی خب بنده خدا هیچی نگفت ولی از قیافش معلوم بود که خیلی دردش گرفته 

عاقا اصن شما علامه دهر:/

چرا نمیخوای یاد بگیری که توی یه سری چیزا نباید دخالت کنی و به ما اصن ربطی نداره 

اصن پیش خودت چی فکر کردی که خیالات برت داشته که همه چی حالیته و هرچی تو میگی درسته؟!؟

آقا اصن گیریم که شما علامه دهر اوکی؟! خوبه؟!درسته علامه ای اما واسه خودتی نه واس دیگران که :/ قرار نیس هرچی تو میگی رو که بقیه بپذیرن و انجام بدن 

چرا نمیخوایم بپذیریم حق نظر دادن درمورد خیلی چیزا رو نداریم ؟! وقتی میگم حق ینی واقعا اجازه اینکه نظر بدیم رو نداریم و اصن نباید نظر بدیم 

نمیفهمم  شما که خیلی حالیته چرا اینو نمیفهمی و فکر میکنی باید حتما در مورد همه چی نظر بدی 

اصن نظر تو مهم نیس برای اون آدم :/ اینکه تو چجوری فکر میکنی و نظرت چیه اصن برای اون آدم مهم نیس و حتی ذره ای ارزش هم قائل نیس براش که اگه قائل بود مطمئن باش ازت میپرسید 

یاد بگیریم تا وقتی ازمون نظر نخواستن نظر ندیم 

+ کاملا هم بی مخاطب


نزارید آدما بشینن فکر و خیال بکنن

اگه یه وخ چیزی گفتید یا کاری کردید که باعث شد طرف مقابل برداشت اشتباهی از اون داشته باشه حتما حتما سعی کنید در اولین فرصت اون سوتفاهم رو حل کنید و نزارید که اون آدم بشینه فکر و خیال بکنه 

اگه زود سوتفاهم رو حل نکنید باعث میشه اون آدم بشینه فکر و خیال کنه و به ناراحتیش اضافه بشه 

اون آدم فقط اول از یه چیز ناراحت بوده اما اگه فرصت فکر پیدا کنه کلی گره به اون گره اول اضافه کنه و دیگه به راحتی نمیشه اون گره رو باز کرد

Designed By Erfan Powered by Bayan