استاد خیال

حس مضخرفی بود

خیلی بد بود 

خییییلی خییییلی بد بود 

اصن افتضاح مضخرف بود 

حس وقتی که رفتیم خونه مادرجون و کلی بنر روی دیوارا بود و عکسش رو هم زده بودن 

اصن استرس گرفته بودم و ذهنم درگیر شده بود و گیج میزدم 

همش ۲۴ سالش بود 

هوووووووف خدایا کرمت رو شکر 


حواستون باشه

نمیدونم دقیقا داره چه بلایی سر بیان و بلاگرا میاد 

ولی میدونم دعوا و دلخوری پیش اومده 

کاری ندارم که چی بوده و چیشده و نمیخوام بدون داشتن اطلاع قضاوتی بکنم

و اصن به من چه ترجیح میدم بی خبر هم باقی بمونم 


حرف من اینه که چرا تا یه وبلاگ جدیدی رو پیدا میکنم و میرم میخونم دو روز بعد میره 

مثه مترسک 

خانم جیم

ری را

کازیمودو (البته چند روزه برگشته)

و یه سری هم که تا من پیداشون کردم تغییر فاز دادن و اوضاع روحیشون خراب شد یا یه سری که دیگه هفته به هفته اونم یکی در میون مثلا بیان و پست بزارن و موردای دیگه

گفتم حواستون باشه من وبلاگ کسایی رو که دوسشون دارین و نمیخواین که برن رو پیدا نکنم :دی

پیچوندم و نرفتم :دی

1.دیروز به خاطر اینکه زود تعطیل میشدیم و درس خاصی هم به جز ریاضی نداشتیم مدرسه رو پیچوندم و نرفتم و به جاش روز قبلش و خود روز چهارشنبه نشستم فیزیک خوندم البته دیروز صبح ابد و یک روز رو هم دوباره دیدم . البته دبیر ریاضیمون قراره کلم رو بکنه چون روز قبل که بهش گفتم نمیام گفت اگه بیای خوبه و وجودت تو کلاس به بچه ها کمک میکنه و از این جور چیزا (از بس که سر کلاس سوال میکنم و نظرم رو میگم )

البته خودمم فکر کردم که زشت شد به حرفش گوش ندادم یا کاشکی اصن نمی پرسیدم ازش ولی خب این نرفتنم خیییلی کمکم کرد و کلی جلو افتادم

2.دیشب خونه ی مادرجونم بودیم و من به یقین رسیدم که تنهام چون پیش خانما که میری یا تو آشپزخونه هستن یا دارن در مورد ... حرف میزنن 

آقایون هم که در مورد ماشین و سیاست و از این جور چیزا حرف میزنن

دختری هم که نیس برم پیشش البته دختر عموم هس که خب اونم همش سه سالشه و نمیشه باهاش مثلا حرف بزنی بازی هم که خب دو دیقه بازی میکنه بعد پامیشه میره 

پیش پسر عمو هام هم که برم دیگه مثه قبل که مثلا باهم بازی نمیکنیم حرفم بخوایم بزنیم فوقش در مورد چهار تا آهنگ و خواننده و ‌یه سری چیزای دیگه میگیم بعد هر کدوم ساکت میشیم و میریم توی گوشیامون

آخر سر هم از بس حوصلم سر میره یا با گوشیم هی ور میرم یا میرم مثلا ظرفی میشورم یا چایی میریزم  

خیییلی بده همه یه هم صحبت داشته باشن الا تو

 بد که نه اصن خیلی مضخرفه :(

3.امروز کلاس فیزیک داشتیم و چون دوتا کلاس بودیم توی هر میز سه نفری نشستیم و من و شکیب و مامی باهم بودیم و کلی مسخره بازی درآوردم و اونا میگفتن مثلا با فلان فرمول مشکل دارن بعد من میگفتم با نوشتن کلمه اصطحکاک مشکل دارم یا نوشتن علامت ضریب اصطحکاک که البته خیلی هم مشکل دارم مخصوصا کلمه اصطحکاک :/

4.یکی از بچه ها خییییییییلی خیییییییلی کدبانوعه و امروز لواشک آورده بود(خودش درست کرده بود) 

وااااای خیلی خوشمزه بود اصن خیلی خوب بود :)

واای دلم خواست :دی

قبلا هم چند بار کیک و غذا آورده بود و خلاصه خیلی دست پختش خوبه 

5.دیگه اینکه از شنبه امتحانا شروع میشه و هر روز بدون حتی یه روز فاصله ما امتحان داریم :(

6.ببخشید یکم جواب کامنتای دو پست قبلی رو دیر دادم 

توجه،محبت

دلم توجه میحواد دلم ترحم میخواد 

اصن دلم میخواد مریص شم یا مثلا تصادف کنم بعد کلی آدم بهم برسن 

اره اقاجان من دلللللم ترررررررحم میخواد چیه مگه 

وقتی محبت نبینی وقتی توجه نکنن بهت وقتی‌ .‌... 

همین میشه دیگه همین میشه که کاسه گدایی محبت رو میگیری دستت 

ولی خب از اوناش نیستم که دستمو دراز کنم جلو یه پسر و ازش گدایی کنم 

از اوناش نیستم خودمو لوس کنم یا به مریضی بزنم 

از اوناش نیستم به زبون بیارم 

فقط تو دلم 

فقط خودمم که میدونم محبت و توجه میخوام فقط و فقط خودم 

کلی مشکل داره باهاشون ولی بالاخره توی کاراش کمکش میکنن حالا من چی هی از ظهر بگو فلان چیز رو میخوام گوش نمیدن که آخر سر هم داد میزنن

اصن داداش چیه بره به درک 

اصن بره بمیره از دستش راحت شم 

اصن دلم میخواد یکی بمیره بعد من برم تو شوک برم تو اتاقم بیرون نیام و از شوک حتی گریه هم نکنم بعد همه نگرانم بشن کلی بیان اصرار کنن و قربون صدقم برن 

یا مثلا وقتی خبر مرگ رو شنیدم از شوک نتونم گریه کنم و نفسم بالا نیاد بعد یکی هی داد بزنه بگه مهرناز نفس بکش و آخر هم بزنه تو گوشم و من بزنم زیر گریه و بلند بلند و های های هق هق کنم و اونم بقلم کنه و بزاره راحت گریه کنم 

هه دیوونما میدونم 

اصن میدونم آقا من دیووونه و من نفهم یا حتی اصن من بی لیاقت 

اره اقا من بی لیاقتم اصن کی گفته من لیاقت توجه دارم من لیاقت مهربونی دارم ها 

یا وقتی تصادف کردم جلو مدرسه باشه و دوستام ببینن و کلی بیان بالا سرم و حتی سر اینکه میخوان بیان بیمارستان با سیاره دعواشون شه 

مثلا فک کن فردا که رفتم مد یه خبر خیییلی بد خییییلی خیییلی بد بهم میدن بعد من تو شوک میمونم بعد از چند ثانیه میدوم و از کلاس میام بیرون و بدون لباس گرم از مد هم میزنم بیرو حتی و فقط میدوم فقط و فقط میدوم 

نباید یادم بره

امروز باهم قرار گذاشته بودیم که توی مدرسه باهم صبحونه بیاریم و هرکسی یه چیزی بیاره مثلا من خامه شکلاتی بردم و الهه (مامی گروه یا پرنسس) نون تست آورد و شکیب هم برای همه یکی یه دونه آب پرتقال آورد و همتا هم پنکیک و پری و سارا هم کیک آوردن 

خلاصه صبحونه مفصلی خوردیم و به هممون چسبید 

رفتیم توی راهرو نشستیم و من هم برای همه خامه رو میریختم رو نون تست و میدادم بهشون (عین این مامانا :دی)

میدونین اولای سال خیلی از هم داشتیم دور میشدیم ولی خب تونستیم جمع و جورش کنیم و بشیم مثه قبل و این اولین خاطره ی عالیمون توی نهم بود و دلم میخواد هیچوقت یادم نره خنده ها و مسخره بازیامون و همچنین کاری که دالتون  بعد از زنگ انجام داد(خودش و خودم خب  میدونیم چیکار :)  )

نوشتم تا یادم بمونه چه دوستایی دارم 

تا یادم بمونه بعد از مدت ها هفت تایی کنار هم نشستیم و خندیدیم :)

تا یادم باشه که نباید تا آخر عمرم فراموششون کنم چون اگه فراموش کنم سارا گفت که هرموقع ببین منو حتما با همین دستاش خفم میکنه 

نیلو بدون که باید تا ته ته تهش باهاشون باشی تا اون تهش که دیگه راه تموم میشه 

نیلو نباید وسطش راهتو عوض کنیا 

نیلو الان تو اکیپ رو دور هم جمع کردی پ حواست باشه که اگه تو راهت رو عوض کنی دیگه اکیپی نخواهد بود

نیلو تو میتونی کنار هم نگهشون داری پ حواست باشه بیتفاوت نشی بهشون که اگه شدی دیگه کنار هم نخواهید بود 

پ حالا از تواناییت واسه کنار هم نگه داشتنشون استفاده کن 

:))))) 


عدالتت رو نمی بینم :(

خدایا به خدا یه سری وقتا توی عدالتت میمونم :(

خدای کجای عدالت اینه یکی شاد و خرم باشه یکی دیگه همه چی رو سرش خراب شده باشه 

دخترش پنج شش سال سر کرد با سرطان شوهرش اونم توی شهر غریب آخر سر با یه پسر بچه آواره شد و برگشت خونه ی اجاره ای مادرش 

عاخه این عدالته هنو یه سال نگذشته باباش هم بمیره 

این عدالته که هنو یه هفته نگذشته بهش خبر بدن پسرت پاره ی تنت همون که تازه ماشین خریده بود کار بکنه همون که تازه سر به راه شده بود همون دسته گلش که براش دنبال زن میگشتی توی اتوبان تصادف کرده و مرده 

به همین راحتی 

به همین راحتی توی یه هفته عزیزاش رو از دست داد 

اونم آدمی که توی پول اجاره خونش مونده آدمی که کلی مشکل داره و دلش به پسرش خوش بود 

خوشیش رو گرفتی رفت ؟ چطور دلت اومد اخه؟

خدایا مگه نمیگن عادلی ؟!

پ چرا من این عدالتت رو نمیبینم ؟!

پ کو عدالتت؟

اگه عادلی پ چرا فقیر داریم ؟ پ چرا به یکی همه چی دادی و به جاش از یکی همه چی رو گرفتی؟؟

میشه عدالتت رو نشون بدی ؟ میشه نشونم بدی تا شک نکنم تو عادل بودنت ؟


Designed By Erfan Powered by Bayan