- سه شنبه ۱۱ آبان ۹۵
تصویری که مشاهده میکنید حاصل سر رفتن حوصله و کلافه شدن استاد خیال است به خاطر اینکه 90 دیقه تمام هیچ کاری به جز گوش دادن به پرسش کلاسی درس عربی انجام نداده:/
دبیر عربیمون به شدت سخت گیره و خییییلی خیییییلی وحشتناک درس میپرسه
به طوری که امروز یکی از بچه ها هنو پرسش شروع نشده فقط به خاطر اینکه اسمشو دبیر گفته بود رفته بود اون جلو وایساده بود و فک میکرد گند میزنه گریه کرد:||| (البته بماند که همین بچه واسه نیم نمره هم گریه میکنه و اینکه همیشه میگه گند میزنم و نخوندم بعد میره واسه من رتبه یک کشور میشه:// )
بعد سر پرسش هم نباید کاری کنیم یا چیزی بنویسیم و من هم از اونجایی که واقعا نمیتونم این همه مدت سرجام بشینم و هیچ کاری نکنم اول توی کتاب عربی اسمم رو به شکل های مختلف کشیدم و بعد هم شروع کردم خط خطی کردن که نتیجش رو مشاهده میکنید(مردم حوصلشون سر میره میشینن طرحای مختلف میکشن اونوقت من نشستم خط خطی میکنم:|در این حد بچه هنرمندیم منD: )
دیشب یه نفر زنگ زده به دوستم و اونم هنو الو نگفته طرف برگشته گفته" ترو خدا قطع نکن بزار حرفم رو بزنم "دوست بنده هم که خب فضول!هیچی نگفته تا بفهمه که طرف کیه و چیکار داره؟!
اون آقای محترم هم شروع کرده با غم و بغض حرف زدن و از این چرت و پرتا هس که عاشقا به هم میگن(عاخ که چه قدر بدم میاد)گویا ماجرا این بوده که دختره ول کرده رفته و این آقا هم اومده منت کشی و...
حالا دوست بنده هم نکرده بگه آقای محترم اشتباه گرفتی و با بیشعوری تمام زده رو اسپیکر و همونشکلی که خییلی ریلکس در حال کار انجام دادن بوده گذاشنه طرف 20 دیقه تمامo__Oحرف بزنه اونم با حال خراب و تهش که طرف گفته"شیوا جون نمیخوای بزاری محسن صداتو بشنوه(اه اه چندش)"و این دوست بنده با پرویی تمام گفته ببخشید اشتباه گرفتید و سریع قطع کرده تا یه وخ چیز نامربوطی نشنوه
ینی واقعا بیشعوری تمامه که بزاری طرف 20 دیقه با حال داغون حرف بزنه و تو اون پشت از خنده کف زمین باشی
من اگه جای طرف بودم یه 4 تا چک خوشگل میزدم دوستمو(البته این بهترین حالتشه)!والا!!
شما اگه جای اون مرده بودید چی کار میکردید؟!
........
دو هفته بیشتره هی دارم به مامانم میگم برام دو تا کتاب کار هس که بگیره ولی خب...
بعد اون روز بهش میگم من فردا میخوام اونا رو دیدی نگرفتی الان معلمه کلمو میکنه!!:|بعد خیلی شیک مامانم میخنده میگه چه باحال!://(البته بماند که شانس آوردم و بهم معلما گیر ندادن)
دیشب به بابام میگم"منو باید فردا ببری مدرسه"بعد برگشته میگه"ای بابا یه روز تعطیل هم نمیذاری بخوابیما"(صبح هم بزور بیدارش کردم تا منو ببره)
کلا توجهی به کارای من ندارن.دبستان هم که بودم یادمه کارنامم رو یا خودم میگرفتم یا عمم یا...
الانشم هیچ کدوم از جلسه های مدرسه رو نیومدن (البته بابام یکی دو بار اومده)
یه روز مامانم اومده مدرسه بعد مدیرمون با من خیلی گرم سلام کرد بعد برگشت طرف مامانم میگه سلام خانم کاری داشتین؟!؟!
اون دفه سرم خورده بود به جایی و رفتم به مامانم نشون دادم که نگاه کنه ببینه چی شده بعد که نگاه کرده میگه"وااای من نمیتونم بده بابات ببینه"بعد میگه پاهام شل شد و...
بعد به بابام میگم بیا ببین (سرش تو گوشی بود)بعد بدون اینکه سرش رو بلند کنه میگه من الان نمیتونم و... (آخر سر هم نگاه نکرد!)
تولدام هم که اصن...
عکسا رو که نگاه میکنم برای داداشم تولد گرفتن اونم چه تولدی!همه دعوتن و کلی تدارک دیدن
بعد عکسای تولد من چین؟!یه دونه کیک قده کف دست که اندازه دو نفره بعد تازه نکردن از تو جعبش در بیارن ://
یه مورد دیگه هم اینه که میگن وقتی من کنکور داشته باشم قرار نیست به خاطر من مثلا عید جایی نرن یا مهمونی نرن چون به اندازه کافی به خاطر داداشم نرفتن
اینا تازه یه چندتاش بود
ینی واقعا من موندم چه شکلی این حجم از عشق و علاقه رو تحمل کنم!://
امروز بعد از یک ماه که هر جلسه یه معلم برای هنر اومد سرمون و هرکدوم یه چیزی گفتن و دو جلسه هم بدون معلم بودیم بالاخره یه معلم برداشتن آودن سرمون
اومده کلی حرف زده و اینا بعد کلی درباره ی طراحی و .... اصطلاحات عجیب غریب گفت که من اصن نشنیده بودم
بعد کتاب رو گرفته دستش که تازه ببینه توش چی هست:/
بعد شروع کرد طراحی یاد دادن و کلی چیز میز گفت که بخریم.
بعد گفت یه لیوان رو از زوایای مختلف بکشین و من شروع کردم کشیدن و بعد هرچی نگاه کردم و سعی کردم که یه ربطی بین این چرت و پرتایی که کشیدم با لیوان پیدا کنم نشد که نشد
نه واقعا من نخوام هنر کار کنم کی رو باید ببینم ها؟!وقتی اصن بعدا به دردم نمیخوره
تازه اینکه خوبه اون معلم اولی که اومده بود میخواست از کتاب هنری که ما توی دوسال گذشته حتی لاشو باز نکرده بودیم امتحان هم بگیره!!o_O
همینم مونده بشینم کتاب هنر بخونم
معلم دومی که اومده بود اینقده خوب بود کلا کاری به کار کسی نداشت و هرچی میگفتیم گوش میداد و کلی هم باحال بود
و در پایان
واقعا هنو فازشون از اینکه کتاب هنر باید داشته باشیم نفهمیدم آخه یکی که میخواد دکتر یا مهندس بشه به چه دردش میخوره؟!؟!!هرکی هم که خب دوست داره بره بعدا هنرستان بخونه
این ما هستیم که تصمیم میگیریم اونو به یه رویای شیرین تبدیل کنیم یا یه رویای شبیه به کابوس