امروز باهم قرار گذاشته بودیم که توی مدرسه باهم صبحونه بیاریم و هرکسی یه چیزی بیاره مثلا من خامه شکلاتی بردم و الهه (مامی گروه یا پرنسس) نون تست آورد و شکیب هم برای همه یکی یه دونه آب پرتقال آورد و همتا هم پنکیک و پری و سارا هم کیک آوردن
خلاصه صبحونه مفصلی خوردیم و به هممون چسبید
رفتیم توی راهرو نشستیم و من هم برای همه خامه رو میریختم رو نون تست و میدادم بهشون (عین این مامانا :دی)
میدونین اولای سال خیلی از هم داشتیم دور میشدیم ولی خب تونستیم جمع و جورش کنیم و بشیم مثه قبل و این اولین خاطره ی عالیمون توی نهم بود و دلم میخواد هیچوقت یادم نره خنده ها و مسخره بازیامون و همچنین کاری که دالتون بعد از زنگ انجام داد(خودش و خودم خب میدونیم چیکار :) )
نوشتم تا یادم بمونه چه دوستایی دارم
تا یادم بمونه بعد از مدت ها هفت تایی کنار هم نشستیم و خندیدیم :)
تا یادم باشه که نباید تا آخر عمرم فراموششون کنم چون اگه فراموش کنم سارا گفت که هرموقع ببین منو حتما با همین دستاش خفم میکنه
نیلو بدون که باید تا ته ته تهش باهاشون باشی تا اون تهش که دیگه راه تموم میشه
نیلو نباید وسطش راهتو عوض کنیا
نیلو الان تو اکیپ رو دور هم جمع کردی پ حواست باشه که اگه تو راهت رو عوض کنی دیگه اکیپی نخواهد بود
نیلو تو میتونی کنار هم نگهشون داری پ حواست باشه بیتفاوت نشی بهشون که اگه شدی دیگه کنار هم نخواهید بود
پ حالا از تواناییت واسه کنار هم نگه داشتنشون استفاده کن
:)))))