یادم نمیره که سر همین فتنه و قضایا چه بلاهایی که سر دایی من نیاوردن
داییم به پای یه عده سوخت بدون هیچ گناهی
شاید گناهش این بود که سبز بود گناهش این بود که مخالفتش رو بیان کرده بود
یادمه تبریز که زلزله اومد داییم و دوستش رفتن تا کمک کنن و چون کسایی که باهاشون بود آدامای سابقه داری از لحاظ سیاسی بودن همون مردم بهشون انگ زدن و دستگیر شدن
درسته بچه بودم یا اصن همین الانش هم هستم ولی دلیل نمیشه که حالیم نشه اتفاقا خیلی هم حالیم میشه حتی من ماجرا رو زودتر از مامانم هم فهمیدم
یادمه کل وسیله های داییم رو گشتیم تا یه وخ اگه ریختن تو خونه چیزی توش نباشه و همینطور یادمه که اونا رو گذاشتیم زیر تخت من
حالا این چه فرقی داشت با اون زمان که مامورای شاه میریختن تو خونه ها یا...
فقط الان یه اسلامی هم گذاشتن تنگش و خودشونو پشتش قایم کردن
آدم سیاسی ای نیستم و حتی از سیاست متنفرم و نمیگم کار کدوم دسته درست بوده یا غلط یا حتی نمیدونم نوشتن یه همچین چیزی درسته یا غلط
(صد درصد موقت )
بی ربط نوشت :
رفیق جان میشود برگردی ؟ بیا باهم حرف میزنیم بعد هر کار دلت خواست بکن!