چند وقت پیشا که با داداشم تنها بودم و توی اتاقم نشسته بودم شروع کردم یهو جیغ زدن و از اتاق اومدن بیرون و هی سوسک سوسک گفتن.
میخواستم ببینم عکس المعل داداشم چیه
حالا فکر میکنید چی بود؟حتما میگید در کمال خونسردی و با شجاعت تمام پس از پرسیدن اینکه کجاست به جنگ سوسک رفته و مثه یه شوالیه شجاع باهاش جنگیده و توی این جنگ پیروز شده.
اما سخت در اشتباهید اگه همچین فکری میکنید.
نه تنها عکس العملش این نبود بلکه کلی ترسید و مونده بود حالا که من و اون تنهاییم و من که اصن سوسک ببینم غیر از جیغ کار دیگه ای نمیکنم اونم که خودش ترسیده بود و همچنین تاحالا سوسک نکشته بود و شروع کرد زنگ زدن به مامان و بابام که ببینه کی میان و ما الان چیکار کنیم
منم که دیدم خب بسه دیگه به اندازه کافی شاد شدم و واقعا داره زنگ میزنه بهش گفتم که الکی بود همش و بماند که بعدش چی شد..
اما واقعا اگه یه همچین موقعیتی واقعنی برام پیش بیاد چی کار میتونم بکنم؟پاسخ این سوال اینه که شال و کلاه میکنم و میرم خونه ی عموم تا یکی بره سوسکه رو بکشه چون واقعا تحمل سوسک رو ندارم و هر موقع که سوسک دیدم اونقدر جیغ زدم که صدام تا یه هفته گرفته بوده:/
پ.ن1:سوسک واقعا موجود چندشیه و ازم نخواین که ازش نترسم و وقتی دیدمش هنجرمو پاره نکنم
پ.ن2:ترسو هم نیستم فقط با حیوانات اصلن نمیتونم کنار بیام حالا حشره باشه که دیگه بدتر