استاد خیال

چه رویی داری تو -__-

+دقت کردی هرموقع من کار دارم و درس میخونم پا میشی میای :/ ؟؟؟
_ آره ^_^
+ درد و آره :| چه رویی داری تو؟! ینی حالیت نمیشه نمیخوام الان اینجا باشی؟!
_معلومه که میدونم و حالیمه :)
+با اون لبخنداش اه :// خب پ تو که میدونی چرا اینجایی؟! د پاشو برو دیگه :/
_ نمیخوام دوست دارم اینجا باشم 
+ ولی من دوست ندارم -_- د بفهم من الان کار دارم 
_ و این اصلا برام اهمیتی نداره 
+ اخ دلم میخواست میتونستم یه دونه خوشگل بخوابونم تو دهنت تا واسه من بلبل زبونی نکنی
اه اصن برو بمیر خروس بی محل و نفهم -__-

نمیفهمم چرا وقتی کلی درس دار م این همه فکر و خیال میاد سراغم و هرموقع بیکارم معلوم نیس کجا میره که پیداش نیس 
از صبح خیر سرم مثلا دارم درس میخونم ولی فقط دارم فکر و خیال میکنم کلی چرت و پرت توی ذهنم واسم ردیف میشه و همش یه دور نصف و نیمه خوندم :/ پووووف اصن حوصله‌اش رو ندارم تازه اونم ادبیات:/ باز فیزیکی ریاضی ای چیزی بود بهتر بود 


فقط یه اتفاق...

+عاخ عاخ عاخ خیییلی زور داره با داداشت تا صب بیدار باشی ولی تو بشینی  درس بخونی ولی اون بشینه فیلم ببینه :/

بعد صبح تو باز به خاطر درس ساعت 7 صب بیدار بشی ولی اون تا لنگ ظهر بخوابه :/ 

اصن خیلی زور داره :/

عاقا اصن من میخوام دانشجو بشم ! والا این داداش من که اصن درس نمیخونه :/ درسته تا هشت شب بیرونه و میگه بعد دانشگاه میره کتابخونه ولی خوبیش اینه وقتی میاد خونه دیگه ماله خودشه ولی من اصن ماله خودم نیستم و این خیلی مضخرفه ://


++چهارشنبه کارنامه دادن و طبق معمول  مامان و بابای من نمیتونستن بیان و قرار بود که به خودم بدن

وقتی زنگ آخر هی مامانا میومدن و بچه ها هی استرس داشتن و یه سری هم برای مسخره بازی صورتاشون رو پوشونده بودن تا شناخته نشن و همه سراپا استرس بودن

 من دست در جیب و خیالی راحت با لبخندی بر لب اونا رو نگاه میکردم و میخندیدم :دی( مثل تمام جلسه های گذشته)

ظهر که رفتم بگیرم فهمیدم که بابام اومده گرفته ولی خب خوبیش این بود که من خبر نداشتم 


+++عصری دختر عموم زنگ زده میگه بیا خونمون دیگه !و مثل اینکه از صب هی گیر داده بوده و قرار شد برم اونجا 

موقع اذان بود که زنگ زدم به مامانم و میگم اینجوریه من برم ؟! بعد میگه "آره دیگه با این نمره های درخشانت بایدم بری!" منم شوکه و نگران پرسیدم که چند شدم و اینا بعد میگه زیر نوزده و من وارفتم و گفتم" اخه برای چی من که همش بالا نوزده بود؟!  " و برگشته میگه زیستم رو ۱۷ شدم و من دیگه گفته بودم خیلی خراب کرده باشم ۱۸ میشم 

البته مامانم  کارنامم رو ندیده بود و اینا رو از بابام شنیده بود 

واقعا خورده بود تو برجکم و با یه همچین حالی رفتم پیش  دختر عموم

دو سه ساعت بعد که اومدم خونه و کارنامم رو دیدم فهمیدم که اونا نمره های ماهانم بوده که همش ضرب شدست و معدلم هم افتضاح بوده واقعا 

نمره شیمی و قرآن و دفاعی رو نذاشته بودن و حتی معدل هم نداشت و خودم حساب کردم 19.41شدم که به نسبت خوبه و احتمالا جزو رتبه ها هم میشدم ولی خب باید خییییییلی بهتر باشه 


++++ سه شنبه امتحانای میان ترم تموم شد و چهارشنبه هم امتحان ترم زبان بود و یکشنبه هم ادبیات و  بقیه هم از چهار دی شروع میشن و بدون حتی یک روز فاصله و واقعا برنامه مزخرفیه :/و اصلا وقت نداریم  برای درس خوندن 

بدون یه روز استراحت امتحانا شروع شده و واقعا همه خسته ایم خسته :////


+++++اصلا دلم نمیخواد درس بخونم و اصن یه حسی هم بهم میگه نخون به درک مگه میان ترم خوندی چیشد؟! یکم به فکر خودت باش! 

دلم میخواد هرکاری بکنم جز درس داره حالم از هرچی درسه بهم میخوره یا اصن آقاجان من درس میخونم ولی ترو خدا بیخیال امتحان بشید !شایدم بهتره بگم حالم از هرچی امتحانه بهم میخوره -___-


++++++ دلم یکم هیجان میخواد. یه اتفاقی که عادی نباشه! اصن یه بهونه واسه درس نخوندن 

یه چیزی که زندگی رو از این حالت روتین که همش درسه و امتحانه و اوج تفریحم میشه اینجا اومدن در بیاره 

اصن مهم نیس چی باشه فقط یه اتفاق همین!

آهنگ میخوام!

خوانندگان محترم ! 

اینجانب نیاز به آهنگ پیدا کرده است. لطفا هر آهنگ قشنگی که به ذهنتون میرسه معرفی کنید.

+ چون همه ی آهنگ هام انگلیسی هستن میخوام یکم فارسی بگوشم پ آهنگی که معرفی میکنید فارسی باشه 

+به سن و نسل بنده هم توجه کنید و آهنگ های سنتی و از این دست چیزا نباشه و همچنین توش چرت و پرت (همون فحش)نداشته باشه 

+شادی و غمگین بودنش مهم نیس فقط همین که قشنگ باشه خوبه

با تچکرات فراوان استاد خیال

اعتراض کردن بیهوده ترین کاریه که میشه انجام داد

توی تمام عمرم مخصوصا این دوسال به این نتیجه رسیدم که اعتراض کردن بیهوده ترین کاریه که میشه انجام داد و بهترین حالتش اینه که برات ضرری نداشته باشه که در 95درصد مواقع برای آدم ضرر داره 
اصن کی گفته با اعتراض همه چی خوب میشه؟! هرکی گفته حتما تا حالا اعتراض نکرده والا من هربار که اعتراضی کردم یه دردسری برام درست شده 
اصن کی گفت من و دالتون وکیل وصی بشیم ؟! 
د عاخه من که میدونستم آخر سر یه چی میشه پ چرا باز رفتم ؟! د عاخه من که میدونستم اعتراض کردن عاقبت نداره و دردسر میشه برام پ چرا پاشدم رفتم ؟!
یه آتیشی درست شده و کاری ندارم که کی درستش کرد ولی اینو میدونم که این آتیش با اعتراض های بچه ها شعله گرفته و حالا همه عقب کشیدن و من و دالتون فقط یه قدم فاصله داریم تا تو آتیش بیفتیم و بسوزیم باهاش 
همین الان هم داریم از بوی دودش خفه میشیم!
از من میشنوین به هیچی اعتراض نکنید!به جاش بی سر و صدا اون کار رو نکنید و کار خودتون رو انجام بدید 
پ.ن: توی مدرسه کلی بساط داشتیم و این وسط تنها کسی که داره ضرر میکنه من و دالتون هستیم 
ماجرای طولانی ای هس و فک نکنم براتون جالب میبود واس همین ننوشتم

فقط دعا کنید همه چی درست شه و سر ما دو تا خراب نشه چون حوصله دردسر رو ندارم 
*ببخشید قبل از اینکه کامل شه منتشر شد.

یه آدم شاد :) اما خسته :(

هیچیم نیست و یه چیزیمه

غمگین نیستم ولی حوصله هم ندارم 

شاید بهتره بگم خستم به شدت خسته 

دلم میخواد دو روز فقط دو روز فارغ از درس و استرس و فکر امتحان فردا باشم

دوروز فقط بخوابم بدون فکر کردن بدون مشغله ذهنی 


نه اینکه بگم الان حالم بده و دپ شدم نه! اتفاقا خیلی هم این مدت همه چی خوب و روتین بوده و من هم شاد هستم ولی یه آدم شادم که حوصله حتی فوتبال بازی کردن رو هم امروز توی مدرسه نداشت 

یهو میبینی در اوج شادی و خنده توی جمع در اوج سر و صدا و حرف زدن ساکت میشم و شروع میکنم فکر کردن حالا این فکر بیشتر اوقات خیال بافی های مسخرم هس و گاهی هم غمگین 

کاشکی ذهن رو هم میشد خاموش کرد و بهش دستور داد یه مدت فکر نکنه به هیچی فکر نکنه 

از دست ذهنم خسته شدم 


میشه یه چیزیم بشه مثلا مریض بشم یا یه اتفاقی بیفته و فردا و پس فردا رو نرم مدرسه و فقط بمونم خونه و بخوابم 

سکته زدم!

1.صبح رفتم سوپری نزدیک مدرسه تا برای اردو خوراکی بخرم.

وقتی اومدم بیرون همین شکلی داشتم راه میرفتم صدای دویدن کسی رو شنیدم و احساس کردم داره بهم نزدیک میشه و یه لحظه ذهنم رفت سمت پسری که توی سوپری بود و قبل از اینکه بتونم کاری بکنم یهو یکی از پشت دستش رو اورد جلوی صورتم و من هم شروع کردم جیغ زدن 

بعد دوستم که هم سرویسیم هست رو دیدم که از اون ور داره میخنده و اون یکی هم دستش رو برداشته و داره میخنده

واقعا هنگ کرده بودم. نزدیک بود سکته بزنم ینی اگه دستش رو زود برنمیداشت مطمئنا من همچنان به جیغ زدنم ادامه میدادم.

مثلا راننده سرویسمون این دوتا رو فرستاده بود دنبال من یه وخ چیزی نشه:/

بعد دوستم(اونی که با دست صورتم رو گرفته بود) برگشته میگه "وااای خیلی باحال بود پیش خودم گفتم الان دستم رو بردام غش میکنی"

2.فیلم عوض شد و رفتیم فیلم"نفس" رو دیدیم.

فیلم قشنگی بود ولی تهش بد تموم شد و اشک بچه ها در اومد.

به نظرم توی این شرایط که حال خود بچه ها داغون هست نباید یه همچین فیلمی میبردنمون درسته در طول فیلم باحال بود و خندیدیم ولی آخرش بد تموم شد

یه ردیف سالن رو قشنگ ما گرفته بودیم و هی در طول فیلم از این سر به اون سر چیپس و پفک رد و بدل میکردیم و از شانسم من اون وسط بودم و هی باید من خوراکی هارو میدادم به این و اون 

اینقدر خوردیم که هممون ترکیدیم

3.اومدم خونه دیدم که بابام خونس اخه کابینت ساز اومده داره براشون تخت درست و نصب میکنه و الان هم هی دارن تو سر من سر و صدا میکنن :/

تازه اتاقم رو هم مرتب کرده

هیچی رو نمیشه پیدا کرد :/


۱ ۲ ۳ ۴ . . . ۵ ۶ ۷
Designed By Erfan Powered by Bayan