استاد خیال

استاد همه چی تموم :/ +عضو ترکیب اصلی شدم^_^

1.یه استادی آورده بودن برامون تا درباره ی انتخاب رشته و اینا حرف بزنه 

شروع کرد به حرف زدن و گفت که من فلانیم و حتما اسمم رو شنیدین یا توی تلویزیون دیدین و از اونجایی که ما نمیشناختیمش همه باهم گفتیم نه

توی بقیه حرفاش هم هی میگفت من علاقم رو شناختم و توی هر چیزی هم که رفتم استعداد داشتم و فک کنید من از رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت انصراف دادم رشته ای که همه سر و دست میشکونن براش (حاجی درسته رشتت خوب بوده ولی دانشگاهت اونقدر تاپ نیس فقط خوبه همین:/// )

اصن من میرفتم سر کلاسایی که هیچکس نمیتونست ساکت کنه من با نگاهم ساکت میکردم( ://// )

کلی هی از خودش گفت و گفت و هی تعریف کرد به حدی که دیگه حالمون از این همه خودپسندی داشت بهم میخورد ://

اصن خب به ماچه که تو اینقدر همه چی تمومی الان من چیکار کنم ؟!؟! ://///

بعد وسط حرف زدنش گفت بچه ها من میرم نماز میخونم و برمیگردم و رفت همون پشت نماز خوند

نمیگم کار بدی کرد حتی این نشون داد چقدر معتقد هستش ولی به نظرم میتونست به همه وقت استراحت بده تا اونی هم که میخواد نماز بخونه بتونه و حتی به نظرم نباید میگفت که میخواد بره نماز بخونه 

مگه نماز اول وقت اون واجب تر از نمازای بقیه هس 

اون باید نماز اول وقت بخونه ولی بچه ها نخونن 

از این کارش اصلا خوشم نیومد ://

بعد از استراحت و اینا اومد در مورد آهنگ و اینا هم گفت و کلا هر چی آهنگ بود رو گفت حرامه 

و خب اینم به نظرم به خاطر جبهه ای که نسبت به این موضوع داشت بدتر بچه ها لج میکنن 

2.امشب دوتا دختر بچه رو دیدم که فک کنم کلا اگه خیلی داشتن 8 سالشون بود و آدامس میفروختن 

از مامانم پول گرفتم تا برم ازشون بخرم تا رفتم و گفتم که آدامس میخوام دوتا آدامس انداختن تو بقلم و پول و گرفتن و گفتن که چهار تومن میشه 

هرچی گفتم اینو بگیر من نمیخوام هی در میرفت و میگفت نمیگیرم بعد بهش میگم خب من پولشو ندادم که ازم بگیر 

میگفت خب پولشو بده برای چی از اون خریدی از من نمیخری و آخر سر هم با کلی مکافات پول رو بهش دادیم 

پیش خودم فکر میکردم که الان این پولی که من دادم که تو دست این بچه نمیمونه که _کاملا معلوم بود که بهش یاد داده بودن چون غیر از اون دو تا یه پسر بچه هم بود_ و  اخر شب مجبوره همرو بده به یه آدم الدنگ و بیشعور البته اصن لفظ آدم رو نمیشه واسه یه همچین ... استفاده کرد  :///

3.امروز انتخاب نهایی واسه تیم بود و خب عضو ترکیب اصلی شدم ^__^

کلی هم با بچه سرایدارمون بازی کردم و توی تمرین هم چون تک می افتادم یار من بود

 خییلی خیییییلی بازیش خوب بود البته که خب 5 ساله کلاس میره و عضو تیم بود قشنگ همه مارو میذاشت تو جیبش 

وقتی دفاع وایستاده بودم همه رو تونستم دفاع کنم به جز اونو که ازم رد شد و گل زد 

هرچی نوشتید عین یه فیلم از جلوی چشمام رد میشد
قلمتان نویسا
:)
ممنون:)
میگم اون مشاور پشت دست نخورده بوده حتما
شاید
می‌بینم که مطلب اعتراضی شما رو نمی‌بینم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan